وادی خاموشان

بکوش تا عظمت در نگاه تو باشد نه در آنچه به آن می نگری




فیلمنامه: الیور استون
موسیقی: کریستوفر کیل ، لاتا کالوگریدیس
زمان فیلم: 175 دقیقه
محصول: آمریکا ،آلمان وفرانسه 2004
بازیگران:
آنتونی هاپکینز (پتولمی)
دیوید بدلا ( اسکریب)
جسی کم (اسکندر کودک)
آنجلیا جولی ( اولیمپیاس)
وال کیلمر (فلیپ)



خلاصه داستان فیلم:

اسکندر کبیر در سن ۲۵ سالگی بر نود درصد از دنیای شناخته شده آن زمان با اقتدار حکمرانی می کند. پدر او شاه فیلیپ نام داشته که قبل از او پادشاه مقدونیه بوده و مادرش نیز المپیاس نام دارد که همواره تحت ظلم و ستم شاه فیلیپ بوده است. بنابراین او اسکندر را از کودکی تربیت کرده تا به جنگاوری شجاع و بیرحم تبدیل شود. اسکندر با خروج از مقدونیه به مدت هشت سال همراه با سپاهیانش ۲۲ هزار مایل را می پیماید تا موفق به فتح این سرزمینها شود. او ابتدا امپراطوری عظیم ایران و سپس مصر را فتح کرده و



فیلم «اسکندر کبیر» ساخته الیور استون، کارگردان مشهور آمریکایی که ساخت فیلم هایی چون «متولد چهارم جولای»، «قاتلین بالفطره»، «جی. اف. کی.» و «نیکسون» را در کارنامه خود دارد. این فیلم که با بودجه ای معادل 150 میلیون دالر ساخته شده است، زندگی اسکندر مقدونی را که در طول حیات خود امپراتوری آریایی ها، سوریه، بابل و مصر را تصرف کرد و بزرگترین فاتح تاریخ لقب گرفت، به تصویر می کشد. رابین لین فاکس، استاد تاریخ دانشگاه آکسفورد در زمان شوتنگ این فیلم مشاور الیور استون بوده است تا به او در جزئیات و وقایع تاریخی کمک کند. رابین لین فاکس در دانشگاه آکسفورد ادبیات یونانی و لاتین، تاریخ یونان و روم، و تاریخ آغاز اسلام را تدریس می کند. او دو کتاب بسیار مشهور با نام های «در جستجوی اسکندر» و «زندگینامه اسکندر کبیر» نوشته است. مارک رُز، دبیر هنری مجله آرکئولوژی، با او درباره همکاری اش با استون در این فیلم گفتگو کرده است. ــ چطور درگیر کار در این فیلم شدید؟ در مارچ 2002 همکار تهیه کننده فیلم، تامس شولی، به من تلفن کرد و از من خواست که در لندن با الیور استون ملاقات کنم. پس از 7 ساعت صحبت کردن در مورد جزییات داستان فیلم از هم جدا شدیم و من فقط یک شرط را مطرح کردم و گفتم که به هیچ وجه از آن کوتاه نخواهم آمد، و آن این که هر جا در فیلم سربازان و افسران سوار ا سکند ر درگیر جنگ می شوند، من باید جزء 10 نفر اول صف سواران باشم. استون با تعجب قبول کرد و تا آخر فیلم هم به قولش عمل کرد. ــ ما به لطف نوشته های فراوان پلوتارک، آریان، کورتیوس، دیودوروس سیکولوس، و دیگر منابع باستانی در مورد اسکندر چیزهای زیادی می دانیم، اما هنوز هم رازهایی در مورد زندگی او هست. مثلاً چرا او به راه افتاد تا شرق را فتح کند و پس از فتح باز به پیشروی ادامه داد؟


اسکندر طرح حمله به امپراتوری آریانارا از پدرش فیلیپ به ارث برد که نیروهایش در سال 336 پیش از میلاد در آسیا بودند. فیلیپ شعار آزاد کردن یونانیان مقیم آسیا و تنبیه آریایی ها به خاطر حمله یک قرن و نیم پیش آنها به یونان را سر داده بود. فیلیپ به دنبال افتخار پیروزی و غارت بود، اسکندر این جاه طلبی را از پدر به ارث برد، اما ا ز نظر او آسیا فقط آریانا نبود، بلکه تا شمال غربی هند پیش می رفت. او دوست داشت تمام آسیا را فتح کند. البته او در آن زمان از برما، چین، یا خاور دور هیچ اطلاعی نداشت. شاید ارسطو در درس های جغرافیه کوتاهی کرده بود و باعث شده بود که اسکندر دنیا را بسیار کوچک ببیند. به هر حال اسکندر دوست داشت در کسب شکوه و افتخار از پدرش فراتر برود و ابرقهرمان باشد. ــ دلیل مرگ اسکندر چه بود؟ زهر و تیفویید و اخیراً هم تئوری ویروس غرب نیل مطرح شده است. نظر شما در این مورد چیست؟ اسکندر در اواخر ماه می سال 323 پیش از میلاد پس از یک مجلس نوش خواری بیمار شد، اما تا 10 جون همان سال نمرد. بنابراین از خوردن زهر نمرد، چرا که در آن زمان احتمالاً زهرهایی که دیر عمل می کردند ناشناخته بودند. او مشروب زیاد می خورد، اما همیشه در معیت دیگران این کار را می کرد و الکلی هم نبود. ویروس غرب نیل هم به نظر من در این اتفاق نقشی نداشته است، چرا که در آن زمان بیماری همه گیری رخ نداده بود که اسکندر هم قربانی آن شود. من احتمال می دهم که او قربانی مالاریا شده باشد، و 7 زخمی هم که در جنگ برداشته بود احتمالاً این مسئله را پیچیده تر کرده است. اما به هر حال نباید فراموش کرد که ما دقیقاً دلیل مرگ او را نمی دانیم و هنوز هم مدرکی یافت نشده که قطعاً دلیل مرگ او را به ما بگوید. ــ تاکنون عده بسیاری تلاش کرده اند مقبره اسکندر را پیدا کنند. اخیراً اندرو چاگ پیشنهاد کرده است که بخشی از دیوار عظیم نزدیک به دروازه روزتا در شهر اسکندریه متعلق به این مقبره بوده است. نظر شما در این مورد چیست؟ من هم یکی از بی شمار پژوهشگرانی هستم که با نظر او مخالفت کرده اند. من باور نمی کنم که استخوان های اسکندر را قرن ها بعد از اسکندریه در مصر به سنت مارک در ونیز منتقل کرده باشند. به نظر من، مقبره و جسد او در جریان شورش هایی که بعدها در امپراتوری روم درگرفت برای همیشه گم شده است. فکر هم نمی کنم بتوانیم مقبره او را پیدا کنیم، هر چند که در30 سال اخیر موفق شدیم محل مقبره پدرش، فیلیپ، را تعیین کنیم. سرنخ هایی برای کشف رمز زبان باکتریان پیدا کرده ایم که عروس اسکندر، رکسانا، و پدر او به آن حرف می زده اند، یک کتیبه یونانی پیدا کرده ایم که در آن به اسکندر اشاره شده است، و در زیر آب بقایای بناهای گمشده اسکندریه در مصر را یافته ایم. تنها چیزی که در حال حاضر به آن نیاز داریم این است که محل شهری را پیدا کنیم که اسکندر به یاد اسبش، بوسفال، در هند بنا کرد. ــ زندگی اسکندر برای مردم در عهد باستان و امروز همیشه کیفیتی قهرمانانه و افسانه ای داشته است. اما واقعیت این است که اسکندر بسیار بیر حم و خشن هم بوده است و سپاهیانش هزاران هزار نفر را به خاک و خون کشیدند. پرداختن به زندگی اسکندر بدون اشاره به جنبه های تقریباً زشت زندگی اش چگونه می تواند اسطوره ساز باشد؟ در آن زمان به خاک و خون کشیدن هزاران «بربر» و فتح نظامی سرزمین های دور افتخار محسوب می شد. اصلاً در هیچ جا از تواریخ اشاره نشده است که کسی به خاطر کشتار هندی های دشمن به اسکندر حمله کرده یا او را مورد سرزنش قرار داده باشد. در نظریات سیاسی و اخلاقی ارسطو هم فتح جهان بربرها ستوده شده است. تازه در آن زمان هم اگر قومی به اسکندر تسلیم می شد و حاکم آنها در برابر او ایستادگی نمی کرد جان شان در امان بود، و حاکم در مقام خود ابقا می شد. غالباً حتی مردم از او به عنوان رهبر آزادی بخشی نام می بردند که آنها را از شر امپراتوری شرق که در آن زمان زیاد هم طرفدار نداشت نجات می داد. وحشی گری اسکندر در زمانی که شهری چون تب را به خاک و خون کشید و با خاک یکسان کرد بسیار شوکه کننده است، اما باید توجه داشت که تمام امپراتورها و پادشاهان در آن زمان همین رویه را دنبال می کردند. در هند هم اگر عده بسیاری را کشت با راهنمایی و در واقع سوء استفاده رهبران هندی به این کار دست زد که قصد داشتند از شر دشمنان داخلی خود خلاص شوند.


ــ زن ها در زندگی اسکندر نقش بسیار مهمی داشتند. او با زنان بزرگ تر از خود رابطه ای خاص داشت و آنها در واقع نقشی شبیه مادر برایش داشتند، با زنانی چون آدا که از زنان اشراف بود و با مادر داریوش. اسکندر با مادر خود به نام المپیاس هم رابطه ای قوی داشت. اسکندر در آسیا با ملکه هایی آشنا شد و به آنها بسیار احترام گذاشت، اما این که این ملکه ها برای او مثل مادر بودند اشتباه است. آدا او را به فرزندخواندگی قبول کرد، اما این حرکت سیاسی در آن زمان سنت بود.. او مادر داریوش را محترم می داشت، و مادر داریوش هم به نوبه خود به او احترام می گذاشت، اما هرگز او را به فرزندخواند گی قبول نکرد. در این میان مادر خودش، المپیاس، بسیار بی رحم بود و در زند گی او نقشی بزرگ داشت. بر اساس تواریخ موجود می دانیم که او به خدایان از جمله د یونیسیوس اعتقاد داشت و آنها را می پرستید. اما از این که آیا به لحاظ روانی بر پسرش تأثیری عمیق داشت و اسکندر از او می ترسید هیچ اطلاعی در دست نیست. از نظر من این احتمال هست که او یکی از کسانی بوده که توطئه قتل فیلیپ را سازمان دهی کرده است. ــ طبیعی است که منتقدانی هستند که از تمام نکات اشتباه که در تاریخ یا باستان شناسی به آنها اشاره شده است اطلاع دارند و در صورتی که این اشتباهات به فیلم راه یافته باشد به آنها اشاره خواهند کرد. پاسخ شما به این منتقدان چیست؟ باید توجه داشت که فیلم الیور استون مستند نیست، و از نکات تاریخی تنها به عنوان سکوی پرش و نقطه آغاز به شکلی هوشمندانه استفاده کرده است. منتقدانی که در این فیلم به دنبال اشتباهات تاریخی می گردند در اشتباه اند. تکیه کامل بر تاریخ در این فیلم غیرممکن بود و کسی هم به دنبال آن نبود که تمام نکات تاریخی را در این فیلم پیاده کند. به نظر من، درست این است که به تراکم اشا رات تاریخی در این فیلم توجه کنیم، و ببینیم که آیا این اشارا ت به حس داستان فیلم کمک کرده اند یا خیر. به نظر من، فیلم به این هدف مهم دست یافته است.

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:28 توسط مجهول| |

 

درود بچه های بازی بیز :D
تصمیم گرفتم توی انجمن فعالیتم رو تو قسمت فیلم و سینما بیشتر کنم. به همین دلیل میخوام برای استارت کار شاهکارهای سینمای جهان رو تا اونجایی که میتونم واستون نقد کنم.
همانند ترد های رسمی بازی ها هم برای هر فیلم یه ترد رسمی زده میشه که یه معرفی کامل از فیلم و یه نقد مفید ازش میشه و بعد بجز نقد اصلی که در پست اول هست دوستانم میتونن نظرات و نقد های خودشونو بزارن تا با هم بتونیم به نقد و بررسی فیلم بپردازیم.

به امید خدا اولین نقدمون رو شروع میکنیم.
میریم سر نقد و بررسی فیلم ماتریکس!



http://images.100777.com/images/logo-matrix.jpg


معرفی 4 قسمت فیلم:


نام: The Matrix
سال تولید: 1999
کارگردان: Lana Wachowski - Andy Wachowski
هنرپیشگان: Keanu Reeves - Laurence Fishburne - Carrie-Anne Moss - Hugo Weaving - Gloria Foster
لينک IMDB براي The Matrix با امتياز 6/8 ( 34مين فيلم برتر تاريخ سينما ) : (http://www.imdb.com/title/tt0133093)


نام: Matrix Reloaded
سال تولید: 2003
هنرپیشگان: Keanu Reeves, Laurence Fishburne, Carrie-Anne Moss, Hugo Weaving, Jada Pinkett-Smith
لينک IMDB براي The Matrix Reloaded با امتياز 7 (http://www.imdb.com/title/tt0234215)


نام: Matrix Revolutions
سال تولید: 2003
کارگردان: Lana Wachowski - Andy Wachowski
هنرپیشگان: Keanu Reeves, Laurence Fishburne, Carrie-Anne Moss, Hugo Weaving, Jada Pinkett-Smith
لينک IMDB براي The Matrix Revolutions با امتياز 3/6 (http://www.imdb.com/title/tt0242653)

نام: Animatrix
سال تولید: 2003
کارگردان: Peter Chung , Andy Jones , Takeshi Koike
هنرپیشگان: Clayton Watson , Melinda Clarke, Rick Gomez
لينک IMDB براي Animatrix با امتياز 4/7 (http://www.imdb.com/title/tt0328832)


سايت رسمي مجموعه Matrix :
http://whatisthematrix.warnerbros.com


فیلم ماتریکس نگرش منو نسبت به دنیا و اتفاقات دور و برم عوض کرد!
بعضی ها رو میبینم که ماتریکس رو به دید یک فیلم به قول خودمون بزن بزن :D میبینن.
همینطور تو ترد "آخرین فیلمی که دیدید" هم یه بحثی در موردش شد که خوندم. بعضیا هم این فیلمو نصفه نیمه دیده بودن که منم اولین بار این فیلم رو نصفه نیمه دیدم ولی مدتی پیش فیلم رو به صورت کامل دیدم.
خوب اول برای کسایی که فیلمو ندیدن بگم که خود سازنده فیلم یعنی برادران واچفسکی در مصاحبه هاشون گفته بودن که : بعضیا فیلم رو به صورت صحیح ندیدن. یعنی این فیلم به خاطر زمان طولانی بودنش به سه قسمت تقسیم شد که حتما باید پشت سر هم دیده میشد.
متاسفانه اپيزود AnimatriX تو ايران خيلي کم ديده شده يه مجموعه انيميشن 9 قسمتي که به تهیه کنندگی برادران واچفسکی و انیماتور های ژاپنی ( از جمله واتانابي و کويکه و .... ) ساخته شد. که این انیمیشن رو باید بعد از اولین ماتریکس یعنی The Matrix و قبل از Matrix Reloaded ببینید.

خب. خسته که نشدید؟ :D

در باب فلسفي بودن فيلم ماتريکس :
مهم ترين بعد فلسفه که تو ماتريکس بهش بر ميخوريم بحث جبر و اختيار هستش !
انتخاب يکي از دو قرص قرمز و آبي دقيقا بيانگر جبر و اختيار هستش ! دنياي ماتريکس دنياي بدون اختياره و Zion دنياي اختياره ! وقتي در پايان بخش اول نئو شروع ميکنه به مبارزه با بازرس اسميت ، مورفيس ميگه : He is begining to believe ( داره ايمان مياره ! )
نمونه اين حرفها توي فيلم خيلي زياده و نوشتن اونها واقعا ميشه چند جلد کتاب ! فکر نکنم تو تاريخ سينماي دنيا روي هيچ فيلمنامه اي اينقدر حساب و کتاب شده باشه که
روي فيلمنامه ماتريکس شده ! اسم افراد و اسم محل ها و اعداد همگي بدون استثنا با حساب و کتاب انتخاب شدند !

برای مثال این چند نمونه رو برای شما دوستان بازی رایانه ای بگم:

Smith : اسم بازرس اسميت از کجا اومده ؟! توي يه صحنه بازرس اسميت سوار يه ماشين آئودي شده که پلاکش هست IS 5416 . اين شماره پلاک اشاره داره به انجيل منسوب به Isaiah ، بخش 54 ، آيه 16 که توش اومده ( بر حذر باش که من Smith را آفريدم که بر اخگر هاي آتش ميدمد و ابزاري براي خود فراهم مياورد و من او را از براي نابودي خلق کردم )

Nebuchadnezzar : ( اون سفينه اي که مورفيس کاپيتانش بود ) همون "بخت النصر" خودمونه که به روايت انجيل پادشاه بابل بوده که به سبب رو گرداندن مردم از خدا ، از طرف خدا اعزام شد براي حمله به اورشليم !

Zion ( شهري که اونهايي که از ماتريکس اومدند بيرون به اون پناه برده بودند ) :
تپه اي در اورشليم که معبد سليمان در بالاي اون بنا شده ! ضمنا کلمه Zion يه جور ترکيبه از کلمات Zero و One که به صفر و يک هاي دنياي ماتريکس اشاره داره !
فقط همين قدر بگم که هيچ اسمي تو اين فيلم بدون حساب و کتاب انتخاب نشده !

اینم بگم که «زايان» يا همان «صهيون» نام كوهي مقدس در بيرون از شهر اورشليم هست كه صهيونيست‌ها نام آن كوه رو بر آيين خويش نهاده‌اند. تو فيلم «ماتريكس» دنيا اسير تاريكي است و تنها چند انسان آزادي‌خواه در يك زيردريايي اسرارآميز كه به كشتي نوح عليه السلام نسب مي‌برد، با اين دنياي تاريكي در سيتزاند. مقصد زيردريايي همان آرمانشهر «زايان» است كه فقط ناخدا و رهبر گروه «كاپيتان مورفي» نشان دقيق آن را مي‌داند. مورفي خود نيز از نيروهاي فرمانروايان شهر زايان است. ولي مورفي بدون امداد يك منجي نمي‌تواند بر امپراطوري ماتريكس غلبه كند و اين بار منجي يا پيامبر جديد را از بين متخصصين كامپيوتر برمي‌گزيند!

«نئو» در حقيقت همان « New christ» يا «مسيح جديدي» است كه بر خلاف عيسي مسيح عليه‌السلام، (66) نه از ميان پارسايان، كه از بين تكنيسين‌ها انتخاب مي‌شود! در نتيجه پيامبر آخر‌الزمان به جاي آنكه: «تئوريسين» باشد، يك «تكنيسين» است. در ادامه فيلم، مورفي طي آموزش‌هاي سخت، تمام تكنيك‌هاي نبرد با ماتريكس را به پيامبر جديد خود مي‌آموزد و از او يك ماشين كشتار جمعي مي‌سازد و اينها همه نماد مادي گرائي و تسلط فلسفه حس گرايي و کنار زده شدن عقل و دين که در فلسفه و زندگي غربي است. در پايان فيلم، هنگامي كه مورفي توسط اسميت (كه تمثيلي از شيطان مدرن است) اسير شده و براي افشا كردن نشاني شهر «زايان» تحت شكنجه قرار گرفته، منجي قهرمان به همراه دستيار مؤنثش با كوله‌باري از سلاح‌هاي آتشين از راه مي‌رسند و در نبردي سخت و نابرابر، طومار امپراطوري ماتريكس را در هم مي‌پيچند. در قسمتهاي دوم و سوم فيلم با ترويج شکاکيت و حيراني و به هم ريختن مرزهاي دنياي واقع و مجازي بنيان فکري مخاطبان ظاهر انديش را از هر ايدئولوژي و استحکامي خالي مي کند.

مطالب زيادي توي فيلم ماتريکس وجود داره به مذاهب و پيروان اديان مختلف مثل بودايي ها و هندوها... اگه صحنه برزخ رو در ايستگاه قطار به ياد بياريد ...! اون زن و شوهر هندي که با دخترشون مسافر قطار هستند !

خم کردن قاشق رو توسط پسرک بودايي و ديالوگ معروفش با نئو :
نئو : چطور اينکار رو ميکني ؟! ( خم کردن قاشق )
پسر: من قاشق رو خم نميکنم ! دنياي اطرافش رو خم ميکنم !

فيلم ماتريکس از نقطه نظر فني ، بخصوص در عرصه جلوه هاي ويژه يه تحول عظيم بود توي سينما ! صحنه هاي Still Camera Imaging يا همون حالتهايي که دوربين دور شخصيت در گردش بود ، يا صحنه هاي شليک گلوله ، براي اولين بار در تاريخ توي ماتريکس به کار گرفته شد و امروزه همه از اون ايده ها تقليد ميکنند !
بد نيست بدونيد که ماتريکس تنها فيلمي بود که تونست در حضور يکي از اپيزودهاي جنگ ستارگان ، اسکار بهترين جلوه هاي ويژه رو بگيره ! يعني يه جورايي هروقت يکي از
اپيزودهاي جنگ ستارگان کانديد بود ، همه ميدونستند که اسکار مال اونه ! جوايز اين مجموعه اونقدر زياده که شمردنش سخته ! اما از مهمترينهاش ميشه به اسکار
بهترين تدوين - بهترين جلوه هاي ويژه - بهترين صداگذاري و بهترين تدوين صدا در سال 2000 اشاره کرد ! ( فيلم ها حدودا کانديد 60 جايزه معتبر و برنده حدود 30 تاي اونها شدند ! )

پيشنهاد ميکنم يکبار ، کل اين مجموعه 4 قسمتي رو ( به همراه انيمشن ها ) با دقت بيشتري ببينيد !

اینم چند تا دیالوگ منتخب توووپ که من حال کردم باحاش ..

In a world of 1s and 0s...are you a zero, or The One
Reality is a thing of the past
Welcome to the Real World


پ ن 1 : اگر دنبال منبع فارسي ميگرديد يه مجموعه کتاب هست به نام ماتريکس ، مکاشفه قرن که فيلمنامه و اطلاعات خوبي رو از اينور و اونور توش جمع کردند !
پ ن 2 : بازم میگم ماتريکس بيشتر از اون که يه فيلم علمي – تخيلي باشه ، يه فيلم فلسفي و عرفانيه!

اینم چند تا لینک که بدردتون میخوره:

لینک 1 (http://en.wikipedia.org/wiki/The_Matrix_character_names)
لینک 2 (http://en.wikipedia.org/wiki/Thematic_motifs_of_the_Matrix_series)


دوستان بازی بیز خودمون فعلا همین قدر نقد کافیه (خسته شدم :D)
ادامه دارد...

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:27 توسط مجهول| |

 

درباره ارباب حلقه ها گفتني بسيار زياد است. چند تكه كوچك از بررسي هايي كه ديگران كرده اند مي آورم تا ان شاء الله در آينده نقد جامع و همه جانبه اي بر اين فيلم بنگارم.   ابتدا نقد خبرگزاري مهر را مي اورم كه واقعا خواندني است:

ارباب حلقه ها و پايان تاريخ به روايت مسيحيت صهيونيستي

خبرگزاري مهر،گروه فرهنگ و هنر: ارباب حلقه ها رمان سه جلدي جي . آر. آر. تالکين که در دهه شصت نوشته شده است در حال و هواي تبليغات پايان دوران(آخرالزمان)، در سال 2000 از بايگاني کتابخانه اکسفورد بيرون کشيده شد و بر اساس آن، سه فيلم ساخته شد. قسمت سوم "ارباب حلقه ها (بازگشت پادشاه) به کارگرداني پيتر جسکون و بازيگري اليجا وود، ويگومورتنسن، کريستوفرلي و... محصول 2003 نيوزيلند مي باشد. روايت ها به طور موازي از يک مبدا شروع مي شود و متوازن پيش مي رود.  مرکزيت فيلم ، پايتخت گوندور است که در محاصره نيروي سياهي ( سارون ) قرار گرفته است. کندالف ( کاهن و ضامن صلح و نور ) با تلاش زياد سعي مي کند به ارتش شکست خورده گوندور نيروي تازه اي ببخشد.او در اين راه از کمک پادشاه ( روهان ) که جنگاورانش را براي شکست در بزرگترين نبرد تاريخ گوندور گسيل مي دارد نيز برخوردار است.

 بدست گرفتن شمشير شکسته نجات بخش که ترميم يافته است " آراگون" را در مرکز توجهات قرار مي دهد تا بعد از نبردها و همچنين انداختن حلقه انگشتري ( مظهر قدرت) در آتش مذاب توسط " فرودو" به نام پادشاهي بي پايان تاجگذاري کند و صلح ابدي را بر کره زمين حاکم گرداند. در زماني که فرودو موفق مي شود عامل تباهي زورمندي را نابود کند - عاملي که مي تواند از انگشتي به انگشت کس ديگري فرو رود و جهان را با هوس هاي فردي غرق در سياهي کند- آراگون تاجگذاري  مي کند و آغاز حکومت او صلح را به ارمغان مي آورد . اقوام شرکت کننده در جنگ بزرگ به وطن شان مراجعه مي کنند و گندالف ( کاهن) غايب مي شود.

 از دهه هفتاد سينماي هاليوود ساختن فيلم هايي که " آخرين جنگ سرنوشت ساز بشريت " يا همان " آرماگدون " ARMAGEDON  را در بر بگيرد در دستور کار توليد هاي خود قرار داده است. "ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" در ادامه  زنجيره توليد فيلم هاي " آخر زماني " است .

به گزارش "مهر" هنگامي که در اوايل دهه هشتاد " کارتر" به تمامي نيازهاي صهيونيست ها پاسخ در خور انتظارشان را نداد لابي صهونيستي " ايپک " آمريکا او را به نفع رونالد ريگان از هواداران مسيحيان صهيونيست در انتخابات شکست دادند. همزمان لشکر کشي رژيم صهيونيستي  به لبنان شروع شد و فرآيند  سلسله جنايت هاي صهيونيست ها را ابعادي ديگر بخشيد . در لبنان دهه هشتاد تجسم عيني مسيحيان صهيونيست ( فالانژيست ها) به قدرت رسيدند و از خود تاريخي ننگين بر جاي گذاشتند. همين روند تعويض رياست جمهوري در آمريکا بامحاکمه و خلع يد " بيل کلينتون" بوسيله ايپک تکرار شد و مسيحيان صهيونيست آمريکا با دار و دسته بوش جنگ خاورميانه را با اشغال افغانستان و عراق شروع کردند. مسيحيان  صهيونيست  که تحت تاثير عقايد مذهبي خود، تفسيري مذهبي از جنگ درخاورميانه ارايه مي دهند، جنگ عراق را پيش زمينه حوادث قبل از ظهور مسيح مي نامند. اين گروه که بوش  و کابينه اش از معتقدين به آن هستند با مطالعه جزء به جزء کتاب مقدس ( عهد قديم وجديد ) و با تکيه بر عصمت حرفي آن ، وقايع آينده را پيش گويي و تفسيرمي کنند. همين عقيده ويژه است که اين گروه را از ديگرانديشمندان مسيحي متمايز مي سازد.

پايه اعتقاد نوين اين مکتب در قرن نوزدهم و تحت تاثير نگرش ويژه به کتاب مقدس ( عهده قديم و جديد ) شکل گرفت. براساس اعتقادات آنها ،تاريخ بشريت به هفت عصر (دوره ) تقسيم مي شود. به گفته آنان در حال حاضر جهان درحال پشت سر گذاشتن دوره ششم حيات تاريخي خود و آماده شدن براي ورود به عصر هفتم که همان ظهور مسيح است مي باشد.

بر اساس پيش گويي هاي آنان در عصري که ما زندگي مي کنيم ، فجايع بي سابقه و حوادث بسياري اتفاق مي افتد که در نهايت به آخرين جنگ سرنوشت ساز يا همان آرما گدون منتهي مي شود. در اين جنگ مسيح دشمنان خود را از بين برده و سلطنت هزار ساله خود را برپا مي کند . به همين  دليل به پيروان اين عقيده  " هزاره گرا" گفته مي شود . اکثر طرفداران اين مکتب که بالغ بر 12 ميليون نفر هستند  در آمريکا مستقر مي باشند . عده اي از آنها کرسي هاي کنگره و پست هاي مختلف سطوح گوناگون را در دولت کنوني آمريکا در اختيار دارند.

مسيحيان صهيونيست عقيده دارند که براساس پيش گويي ها اشغال عراق پيش زمينه وقايع قبل از ظهور مسيح بدست آنان اعتقاد راسخي به پيش گويي هاي مطرح شده در کتاب " مکاشفات يوحنا" ( عهد جديد ) دارند. عليرغم متن بسيار مبهم و نمادين اين پيش گويي ها در کتاب مقدس ، فصل هاي مربوط به عراق روشن تر آمده است. در کتاب مقدس عراق بانام " بابل" معرفي شده است. با وجود اينکه در طول تاريخ ، عراق بارها مورد هجوم بيگانگان غربي قرار گرفته است ، مسيحيان صهيونيست عقيده دارند که تصرف عراق توسط آمريکا با ظهور مجدد مسيح مرتبط است و طرح تقسيم عراق به سه ناحيه ، احتمالا با عبارت " و شهر بزرگ به سه قسم منقسم گشت..." منطبق است . اين گروه لشگري از کشيشان صهيونيست را به عراق فرستاده اند تا مردم عراق را متقاعد کنند تصرف کشورشان ، امر محتوم الهي بوده است و در پيش گويي هاي کتاب مقدس به صراحت به آن اشاره شده و آنها بايد آن را بپذيرند.

 در فيلم " ارباب حلقه ها : بازگشت پادشاه" 8 دقيقه بعد از آغاز فيلم " پپين" با نگاه کردن به " گوي آتشين" که گندالف آن را به پارچه مي پيچيد تا چشمي به آن نيفتد، آينده را مي بيند و از تصرف شهر در آينده مطلع مي شود و آن را به گندالف  بازگو مي کند. اين رازي است که گندالف از مدت ها قبل بر وقع آن آگاه است . همان رازي که مسحيان صهيونيست سعي در ترويجش دارند. در اين فيلم "گندالف" قدرت اساطيري بينش الهام يافته دارد و کسي است که بايد زير نظرش حلقه به مذاب انداخته شود و پادشاهي اراگون اعاده شود ، موجودي نمايانده مي شود که از ازل تا ابد جهان را آگاه است و تولد و نوجواني و جواني نداشته  هميشه سپيد موي  دانا و توانا بوده است و در آخر فيلم هم همچون ناظري بي طرف از چشم ها پنهان مي شود . اين ويژگي ها سخن او را براي مخاطب  اثر گذار و ماندگار مي کند .

 در اين ميان بر اساس عقايد مسيحيان صهيونيست بسياري از متون کتاب مقدس و ازجمله سرود مذهبي " خرقيال نبي " که در عهد عتقيق آمده است به لزوم تجمع يهوديان در فلسطين و تشکيل حکومت يهودي اشاره مي کند.  آن ها عقيده دارند که يهوديان بايد به سوي فلسطين مهاجرت کنند تا نقش خود را در وقايع ظهور مسيح ايفا نمايند . ابزار سينما مي تواند در قالب طرح يک درام  زمينه ساز قبول اين حرکت جمعي د دهه هاي آتي باشد .

 به گزارش "مهر" جماعت مسيحيان صهيونيست شامل ده ها انجمن است که مهمترين آن " سفارت مسيحيت" واقع دراورشليم ، به شمار مي آيد. مسيحيان صهيونيست بر اساس مطالب کتاب " سفر پيدايش تورات " تلاش مي کنند تاحکومت اسراييل را از نيل تا فرات گسترش دهند. تورات ، سفر پيدايش ، باب پانزدهم ، رديف 18 : "در آن روز خداوند با ابراهم  عهده بست و گفت: اين زمين را از نهر مصر تا به نهر اعظم ( يعني فرات ) به نسل تو بخشيدم ." به همين علت است که مسيحيان صهيونيست پا به پاي " ايپک " AipAc ؛ لابي يهوديان آمريکا با فرآيند صلح خاورميانه به شدت مخالف اند و از دولت اسراييل مي خواهند که سرزميني هاي اشغالي را يکپارچه سازد.

مسيحيان صهيونيست  همچنين به دليل اعتقاد خود مبني بر ساخت معبد سليمان واينکه معبد سليمان در زيرمسجد الاقصي واقع است سعي در تخريب مسجد الاقصي دارند. براساس اعتقاد آنان ، مسيح پس از ظهور در معبد سليمان نماز مي گذارد، پس مسيحيان بايد تا زمان ظهور مسيح مراسم عبادي و قرباني کردن خود را مطابق شريعت موسي در معبد سليمان تمرين کنند.

 آنان جنگ با مسلمانان را حتمي مي دانند و صلح را قبل از ظهور مجدد مسيح امکان ناپذير ارزيابي مي کنند. " يت  رابرتسون" کشيش مسيحي صهيونيست عقيده دارد: " وضعيت جهان ، نبايد به سوي صلح و بهبود حرکت کند، جهان را بايد به سمت بدترين شرايط ممکن سوق داد. مسيحييان بايد بياموزند که چگونه موجب تاخير ظهور مسيح نشوند. بنابراين حتي مسيحيان نبايد نگران آسيب هاي  زيست ميحطي باشند، زيرا براساس پيش گويي ها، اين امر مقدمه ظهور مسيح است ."

کشيش ديگر مسيحي صهيونيست " جيم رابرتسون " که يک کانال تلويزيوني نيز در اختيار دارد مي گويد:  قبل از ظهور مسيح صلحي وجود ندارد و تا قبل از ظهور مسيح هر تلاشي براي صلح ، بي معني و بر خلاف گفتار خداوند مسيح است " يکي ديگر از واعظان مسيحي صهيونيستي ،" استراسبورگ " که سرپرست يکي از سايت هاي اينترنتي  جمع آوري و بررسي و تطبيق وقايع پيش از ظهور را به عهده دارد مي گويد: "من از واقعه يازدهم سپتامبر بسيار خوشنود شدم ومومنين به علت جو عمومي  حاکم به دروغ از وقوع اين حادثه اظهار تاسف کردند. اما آنان از عميق وجودشان ايمان دارند که اين حادثه خواست آنان که همان ظهور مسيح است را محقق مي سازد. "

جستجوي نشانه هاي تفکر صهيون در آثار سينمايي  شائبه درگيري  جستجوگران در ميان توهم توطئه  را ايجاد مي کند . اين همان تصوري است که صاحبان رسانه و سرمايه گذاران توليد برنامه هاي تلويزيوني و فيلم هاي سينمايي با رويکرد مورد نظر  سعي در ترويج و گسترشش دارند. اما آنچه مسلم است سينما بويژه در هاليوود ابزار موثري  براي پيشبرد اهداف کلان سياست مداران است . هنوز افزايش توليدات ضد اسلامي را در اواخر دهه 70 و تداوم اين توليدات ا طي بيش از دو دهه فراموش نکرده ايم . فيلم هاي  پرمخاطبي که مسلمانان را تروريسم ، بي منطق ، غير اجتماعي و خطرناک به تصوير مي کشيد . فيلم هايي که در حرکتي آرام  مردم دنيا را براي برداشتن گام بزرگ در خاوميانه آماده کرد . تا جايي که لشگرکشي بي منطق غرب به سرزمين محرومي چون افغانستان با کمترين واکنش جهاني روبرو شد ، حرکتي که در عراق تداوم پيدا کرد . مردم دنيا که بيش از 20 سال تنها از طريق رسانه هاي هدفمند و سينما با کشورهاي اسلامي و مسلمانان آشنا شده بودند خيرخواهانه و انسان دوستانه قتل عام و ويراني را در خاورميانه به نظاره نشستند . همانطور که " گراهام فرانکلين" در مورد نيروهاي  اعزام شده به عراق گفته است : " آنها به عراق رفته اند تا به عنوان يک مسيحي عشق و علاقه خود رابه مردم نشان دهند و آنها اين کار را  با نام مسيح انجام مي دهند ".

 تا قبل از حرکت نظامي آمريکا و حمايت غرب سخن گفتن از ايجاد فضاي ضد اسلامي در فيلم هاي آمريکايي نيز توهم توطئه تلقي مي شد ، گذشت  زمان نشان داد که  قتل عام ، ويراني و مرگ توهم توطئه نيست ، اما کار سينما در عرصه سياست هاي کلان  ايجاد توهم خيرخواهانه است . 

امروز نيز به نظاره نشسته ايم که چگونه تاريخ گذشته توسط سينما ، اين رسانه ماندگار در ناخودآگاه انسان تحريف مي شود و چگونه آينده تاريخ  زمينه سازي مي شود . آيا مخاطب امروز سينما با مخاطب ديروز تفاوت دارد ؟ آيا مي توان گفت فيلم هاي تجاري و جذاب ديگر بستر مناسبي براي تبليغ پنهان نيست ؟ آيا سينما بر محور هاليوود با ساختن فيلم سينمايي ، انيميشن و مستند  آتش  تهيه ، توپخانه هيچ حرکت جهاني ديگري  را تامين نمي کند ؟ آيا فيلم  پيتر جکسون جزيي از برنامه هاي تخيل پردازانه واعظان مسيحي صهيونيست نيست ؟  آيا مي توان به سخن کوته انديشان بسنده کرد ، دست از "توهم توطئه " برداشت ، سرخويش گرفت و راه خود رفت ؟

منابع:
1- نشريه الحياه چاپ لندن 2003
2- روزنامه  جوان صفحه انديش تابستان 83
3- روزنامه ايران 26 آبان 83

منبع: خبرگزاري مهر www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=163985

 اما به عنوان دومين نقد،این نقد را از وبلاگ آرماگدون می آورم گرچه آن را بسیار ناقص و غیر مکفی میدانم و معتقدم که برای چنین اثر عظیمی باید بیش از پنجه صفحه نقد و تحلیل نوشت...  به این امید که نقدهایی این چنین هر روز قوی تر از دیروز شوند: (متاسفانه پس از چندي عكس هاي همراه نقد از بين رفت!)

 نبردآخرالزمان واربا ب حلقه ها

کمتر کسی است که فیلم ارباب حلقه ها را ندیده باشد. فیلمی جذاب، با جلوه های ویژه کم نظیر و زیبا، به همراه بازیگر سرشناس و پرطرفدار ویا به قولی سوپراستار و به طور کلی فیلمی پرخرخ. فیلمی که همچون نمونه های مشابه خود با هزینه های بسیاز زیاد هدفی خواص را دنبال میکند.
 فیلمی که نبرد آخرالزمان را در دنیایی خیالی  بین نیروهای خیر و شر نشان میدهد. فیلمی که در آن حلقه نمادی از سرزمین بیت المقدس است که از گذشته های دور مسلمانان و صهیونیستها بر سر حاکمیت آن در جنگ و ستیز بوده اند. و نیروهای خیر بر آن شده اند تا با از بین بردن این حلقه (تخریب مسجدالاقصی) به عمر نیروهای اهریمنی پایان دهند.در این فیلم نیز همچون نمونه های دیگر شیطنتهای عمدی و نه سهوی برای تشبیه نیروهای اهریمنی به مسلمانان و منجیان دنیا به صهیونیستها در نبرد آخرالزمان صورت گرفته است. به عنوان مثال در این فیلم  نیز همانند نمونه های مشابه، جنگجویان سپاه خیر و الهی از نظر ظاهری شبیه جنگویان صلیبی می باشند.

و یا سارومان، جادوگر تاریکی و یکی از نیروهای اهریمن از نظر ظاهری شبیه به شهید شیخ احمد یاسین ، رهبرمعنوی جنبش حماس میباشد.

شيخ احمد ياسين - سارومان

ویا اینکه گراندالف ، جادوگر سپید و یکی از قهرمانان فیلم در صحنه های از فیلم از کلاه کوچک مخصوص یهودیان(عرقچین سفید يا کیپا) استفاده میکند.و یا دصحنه ای دیگر از فیلم برای منفور نشان دادن عملیات شهادت طلبانه، یکی از نیروهای اهریمنی با انجام عملیات انتحاری دروازه شهر را با باروت منفجر میکند.و نمونه های بسیار دیگر.

نيروهاي اهريمني

واما حرف آخر: به طور حتم اگر دربطن این فیلم کمی بیشتر دقت کنیم نمونه های بسیاری از این شکل پیدا خواهیم کرد. و این وظیفه من وشماست تا امثال این توطئه ها را با اطلاع رسانی دقیق به دیگران خنثی کنیم.ما را ازنظرات خو بی نصیب نگذارید.یا علی مدد.تک تیرانداز.  

اطلاعات کلی درباره سه‌گانه ارباب حلقه‌هاي پیتر جکسون! 

                                                                     

کارگردان : Peter Jackson

نویسندگان:  Peter Jackson, Frances Walsh, Philippa Boyen Stephen Sinclair,

بازیگران:Elijah Wood, Sir Ian McKellen, Sean Astin, Billy Boyd, Orlando Bloom, Kevin Conway, Brad Dourif              رده سنی هر سه فیلم PG-13 تعیین شده است. 

The Lord of the Rings: The Fellowship of the Ring    ارباب حلقه‌ها۱: یاران حلقه

تاریخ انتشار : 19 دسامبر 2001     مدت 178 دقیقه       خلاصه فیلم :

بیلبو بگینز در شب جشن تولد خویش تصمیم به ترک دهکده هابیت‌ها در شایر می‌گیرد و به خاطر قولی که به دوست جادوگرش گندالف داده‌است، حلقه‌ای جادویی را که سال‌ها پیش در سفری دیگر پیدا کرده‌بود، برای برادرزاده‌اش فرودو به جای می‌گذارد. گندالف پس از مدتی دوباره به شایر بر می‌گردد و در دیداری با فرودو پس از اطمینان از آنچه که به خاطرش بازگشته بود، رازی بزرگ را با او در میان می‌گذارد. حلقه‌ای که بیلبو برای او به یادگار گذاشته متعلق به سائورن، ارباب تاریکی است. فرودو به همراه سه هابیت دیگر به نام‌های سام، پی‌پین و مری به دستور گندالف راهی ریوندل، محل سکونت الف‌ها می شوند و در راه خود با فردی به نام استرایدر آشنا و همسفر می‌شوند. در ریوندل شورایی برای تصمیم‌گیری در مورد حلقه تشکیل می‌شود و در نهایت گروهی 9 نفره شامل چهار هابیت به همراه لگولاس الف، گیملی دورف، استرایدر (یا همان آراگورن) و انسانی دیگر به نام بورومیر و گندالف جادوگر برای نابودی حلقه، سفری پر‌خطر را به سوی سرزمین موردور آعاز می‌کنند.

      The Lord of the Rings: The Two Towers      ارباب حلقه‌ها۲: دو برج

تاریخ انتشار : 18 دسامبر ‏2002‏       مدت 179 دقیقه

خلاصه فیلم: فرودود و سام پس از جدا افتادن از سایرین مسیر خود را به سوی موردور ادامه می‌دهند تا حلقه را نابود کنند. آراگورن، لگولاس و گیملی برای آزاد کردن پی‌پین و مری که اسیر شده‌اند راه خود را ادامه می‌دهند و در این میان با واقعیتی عجیب روبه‌رو می شوند؛ گندالف زنده است. از طرف دیگر مری و پیپ‌ین که از چنگ نیروهای یوروک-های گریخته‌اند با موجوداتی به نام انت‌ها آشنا می‌شوند که به قول خودشان چوپان درختان هستند. با کوشش مری و پی‌پین آن‌ها علیه سارومان وارد عمل می‌شوند و آیزنگارد را مورد هجوم قرار می‌دهند. گندالف و سه همراهش به سوی روهان حرکت کرده‌اند تا از پادشاه آنان برای مبارزه علیه سائورون کمک بخواهند. در این زمان سایه تاریکی بر Middle-earth افزایش می یابد و ارتش Dark Lord به سمت گوندور می تازند.

 The Lord of the Rings :The Return of the King     ارباب حلقه‌ها۳: بازگشت پادشاه

تاریخ انتشار: 17 دسامبر 2003  مدت 201 دقیقه    

 خلاصه فیلم:  فرودو و سام به کمک گالوم به سرزمین تاریکی (موردور) نزدیک می‌شوند تا حلقه را در آنجا به درون آتش کوه هلاکت انداخته و نابود سازند. آن‌ها در مسیرشان با عنکبوت غول آسا و مرگباری به اسم شالوب مواجه می‌شوند که بایستی با آن مبارزه کنند. از سوی دیگر یاران گندالف جادوگر متشکل از آراگورن، لگولاس و گیملی و دوستان هابیت خود مری و پی پین، در آستانه نبرد نهایی و بزرگ با افراد سائورون با هم متحد می‌شوند. آراگون در تلاش است تا به عنوان وارث تاج و تخت ایزیلدور اعلام موجودیت کند. قوای سائورون برای از بین بردن نژاد انسان‌ها پایتخت گوندور را محاصره کرده‌اند. گندالف نیز در تلاش است تا به ارتش شکست‌خورده گوندور نیروی تازه‌ای ببخشد و برای این کار از کمک پادشاه روهان که جنگاورانش را برای شرکت در این نبرد عظیم فرستاده نیز بهره‌مند است. اینجا پایان یک دوران از زندگی دنیا است. منبع مشخصات فيلم شناسي


javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:27 توسط مجهول| |

 
 
اروپا در قرن دوازدهم. آهنگر جوانی به نام بالیان که پس از خودکشی همسرش ایمان خود را از دست داده ، با ورود چند جنگجوی صلیبی به دهکده ، با پدرش گادفری آشنا می شود. بالیان که تا آن لحظه از وجود پدرش اطلاع نداشته ، پیشنهاد او مبنی بر رفتن به بیت المقدس را رد می کند. اما پس از مدتی کوتاه به دلیل کشتن راهبی سنگدل ، به دنبل پدرش به راه می افتد. در طول راه شیوه های شمشیرزنی و شوالیه گری را از پدر و همراهانش می آموزد. گادفری در نبردی برای رهانیدن بالیان از چنگ مامورین حکومتی زخمی می شود و از او می خواهد در صورت مرگش جان و شمشیر خود را در راه حمایت از بالدوین چهارم ، حاکم بیت المقدس وقف کند. بالیان می پذیرد و پس از رسیدن به قدس و مرگ پدر جایگاه و عنوان او را در دربار بالدوین صاحب می شود. دربار پر از توطئه های کسانی چون گای دو لوزینان است که چشم به ازدواج با سایبلیا ، خواهر بالدوین و تصاحب تاج و تخت او دارد و برای رسیدن به مقصود از به راه انداختن جنگ میان مسلمانان و مسیحیان نیز ابایی ندارد. سایبلیا و بالیان عاشق یکدیگر می شوند و این امر آتش کینه را در دل گای می افروزد. سرانجام توطئه های او و رینالد به سرانجام می رسد و با کشته شدن خواهر صلاح الدین ایوبی ، ارتش مسلمانان بیت المقدس را محاصره می کنند. حال بالیان باید به وظیفه خود نسبت به بالدوین در دفاع از شهر عمل کند ...








ریدلی اسکات

( Ridley Scott )

کارگردان کهنه کاری است و در هر زمینه ای طبع آزمایی کرده است. کارنامه قابل اعتنای او با دوئل کنندگان

( The Duellists )

و بیگانه

( Alien )

آغاز می شود ، در دهه هشتاد اوجی چون

Blade Runner

را به خود می بیند و در دهه نود به فیلم فمینیستی تلما و لوئیز

( Thelma & Louise )

، سرباز جین


( G.I. Jane )

و گلادیاتور

( Gladiator )

می رسد. فیلم های بیگانه ، Blade Runner و تلما و لوئیز هر کدام امروزه در میان کلاسیک های گونه خود قرار می گیرند ، اما آن چه در سال های اخیر باعث شده تا نام اسکات بر سر زبان ها بیفتد ، سعی وی برای احیای ژانر مرده حماسی/ تاریخی است که با گلادیاتور آن را آغاز کرده و اینک به سلطنت آسمانی ( استعاره از بهشت ) رسیده است.



سلطنت آسمانی ظاهری کلاسیک دارد و بیراه نیست اگر به زودی با فیلم های حماسی / تاریخی اسپارتاکوس


( Spartacus )

و بن هور

( Ben-Hur )

مقایسه شود. قصه پیرامون قهرمان جوانی شکل می گیرد که در طول سفری درونی و بیرونی به مقام فرماندهی می رسد و با عشق ، وظیفه و نبرد برای ایده آلی مقدس آشنا می شود. اصرار فیلمنامه نویس و کارگردان در انتساب او به دوران تاریخی خاص از جهت ***** اجتماعی نیز بر این شباهت ها می افزاید. اما فراموش نکنیم که گلادیاتور او در مقام مقایسه با شجاع دل

( Braveheart )

مل گیبسون

( Mel Gibson )

ویژگی خاصی داشت که به بالیان نیز به ارث رسیده است و آن فاصله میان او و تماشاگران است که همواره حفظ می شود.











فیلم با صحنه تاریک و پر از نگون بختی به خاک سپردن همسر بالیان آغاز می شود که نشان دهنده سرشت دورانی است که قهرمان فیلم در آن زندگی می کند. در همین سکانس آغازین به تم اصلی فیلم اشاره می شود. زنی خودکشی کرده و از این رو طبق رسوم کاتولیک ها تشیع نمی شود. راهبی سنگدل او را گناهکار و دوزخی اعلام می کند و امر به بریدن سرش و سپس به خاک سپردن او می کند. این رفتار بالیان ، همسر زن متوفی را درگیر نبردی اخلاقی می کند که در آن موضوعاتی چون ایمان و قدرت آن به چالش طلبیده می شود. قدرتی که می تواند از طرف هر کسی با هر دینی به شکلی خشونت طلبانه به کار گرفته شود.



روح بالیان هم چون اروپایی که در آن زندگی می کند تیره و تار شده ، از طرفی فقدان خانواده و مرگ همسر بر روح و جانش چنگ انداخته و از طرفی دل نگران آخرت همسر است. راه نجات از این حرمان توسط پدری ناشناس- تا آن لحظه – به او عرضه می شود : سفر به سرزمین مقدس و در پیش گرفتن زندگی سلحشوری و شوالیه گری.


نقطه شروع این سفر جغرافیایی که بعد تبدیل به سیر و سلوکی درونی هم می شود ، عذاب است و آن چه قرار است قهرمان ما به آن برسد ایمان و آرامش روحی و هم چنین نجات روح همسرش از سوختن در میان شعله های آتش دوزخ است.اما بالیان در طول سفر و مخصوصاً هنگام محاصره شهر به شکلی طعنه آمیز در می یابد که از سوی خدایی که همسرش به طرف او گرویده و خود نیز در جست و جوی آن است ؛ رها شده است. او در پایان سفر و هنگام محاصره به این نتیجه می رسد که آن چه وی تا آن لحظه با آن در حال نبرد بوده ؛ اصول جزمی دین بوده که با باورهای شخصی و انسانی اش در تضاد است و سرانجام می پذیرد که در مقام مقایسه باید به باورهای شخصی و دنیوی خود الویت بدهد ، حتی اگر مقصود حفظ سلطنتی الهی بر روی زمین باشد. چون زمین قواعد خود را دارد.









این اتفاق در جبهه مقابل نیز برای صلاح الدین ایوبی رخ می دهد ، اما چون فیلم قصه او نیست چندان به مقایسه او با بالیان پرداخته نمی شود. در جبهه مسیحیان کسی حضور دارد که به ایده آل های انسانی بهای بیشتری می دهد : بالدوین چهارم ، کسی که برای حفظ صلح میان مسلمانان و صلیبیون از هر راهی وارد می شود. او و صلاح الدین ؛ بالیان های مسن تر و با تجربه تری هستند که لزوم همزیستی مسالمت آمیز را دریافته اند و آن گاه که جنگی ناگزیر پیش آید ، باز به اصول انسانی خود در برخورد با جنگجویان و اسرا وفادار می مانند. هر دو طرف درگیر سقوط را تجربه کرده اند و پیام آنها و در واقع ریدلی اسکات برای بالیان و ما ، بالدوین بودن و صلاح الدین بودن است تا به جای اصول لایتغیر دینی خصلت ها و باورهای انسانی را بر زندگی دنیوی حاکم کنیم و ایمان بشر به نیکی و بدی را عامل رهایی بخش خود بدانیم.



سلطنت آسمانی در زمانه ما که جنگ های صلیبی تازه ای در آن جریان دارد ، فیلمی با اهمیت است و بر خلاف نامش که پیش داوری هایی را نیز بر می انگیزد ، در آن تبلیغی برای مسیحیت یا اسلام دیده نمی شود. اسکات و فیلمنامه نویس اش کوشیده اند تا چهره ای منطقی از شخصیت های اصلی آخرین جنگ صلیبی ترسیم کنند. صلاح الدینی که او روی پرده مجسم می سازد مایه غرور هر انسانی – مسلمان یاغیر مسلمان - است، تصویری که برای آشتی بخشیدن به نبرد کور و بی هدفی که امروز میان مسلمانان و مسیحیان و حتی دیگر ادیان وجود دارد، ساخته و پرداخته شده است. این نگاه واقع بینانه در فیلمی هالیوودی - حتی اگر بسیاری آن را به فرصت طلبی تعبیر کنند - ستایش بر انگیز است.













سلطنت آسمانی با وجود دقت اسکات در پرداخت شخصیت ها به دلیل ضعف در سناریو ، هم چون گلادیاتور ، نمی تواند و حتی نمی خواهد حقایق تاریخی را به دقت منعکس کند. قصه اصلی فیلم نیز که جنگ های صلیبی به عنوان پس زمینه آن به کار رفته ؛ چندان قرص و محکم نیست ، با این حال اسکات به دلیل حفظ فاصله میان تماشاگر و قهرمان قصه اش موفق می شود تا آن را هم داستانی کلاسیک و هم قصه ای به روز کند.


در نگاه عمیق تر داستان آشنای سلطنت آسمانی درباره کسی که قدرت درونی خود را کشف می کند ، به دغدغه اصلی انسان قرن بیستمی تبدیل می شود : یافتن زیستگاهی امن و از دیدگاه ***** کمک به ساخته شدن یک فرهنگ استاندارد جهانی و اومانیستی . بالیان در طول سفر عشق و نفرت را تجربه می کند و به دلیل اعتقادات شخصی خود سبب ساز چرخش تاریخ و دادن جهتی تازه به آن می شود



javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:26 توسط مجهول| |

نبرد تايتان‌ها

چینشی جدید بر علیه اسلام

علی قهرمانی

فيلم «نبرد تايتان‌ها» در واقع بر اساس باورهاي اسطوره‌اي يونان در قالب تصوير آمده است. اين فيلم اشاره به دعواي ميان المپ‌نشينان بعد از پيروزي بر تايتان‌هاي اوليه براي رسيدن به قدرت دارد. گرچه شكل داستان و روند داستاني فيلم همان‎گونه كه در اساطير يونان آمده رقم نمي‌خورد، اما موضوع فيلم خدايان المپ و دعواي قديمي قدرت ميان خدايان نسل دوم يا همان المپ‌نشينان است.

اسطوره‌هايي كه در فيلم در قالب خدايان ظهور و بروز دارند عبارتند از: زئوس و فرزندانش، پوزئيدون و هادس. اسطوره‌هايي كه از آنها به عنوان «نيمه‏خدا» ياد مي‌شود به آيو و پرسيوس مي‌توان اشاره كرد. اسطوره‌هاي ديگري كه از خون يا تكه‌اي از وجود اين خدايان به‏وجود آمده‌اند، عبارتند از: عقرب شاه و كراكن.

خلاصه فيلم

داستان فيلم در دوراني رقم مي‌خورد كه انسان‌ها با خدايان زندگي مي‌كنند. خداياني كه در فيلم از آنها ياد مي‌شود فقط خدايان يوناني‌اند و بس. اين فيلم از ميان سه خداي معروف يوناني «زئوس، پوزيدون و هادس» به دعواي قديمي ميان زئوس و هادس اشاره دارد. زئوس سر برادرانش را كلاه گذاشته و خدايي آسمان را از آنِ خود كرده و در اين ميان سهم هادس قعر زمين و جهنم است. هادس كه از اين تقسيم‌بندي ناراحت و عصبي است در پي راهي براي قدرت يافتن بر كائنات است. قهرمان فيلم پسر نامشروع زئوس (پرسيوس) مي‌باشد كه نيمي انسان و نيمي تايتان است. پرسيوس به جنگ هادس و كراكن كه مخلوق هادس است، مي‌رود و با نجات بخشيدن به شاهزاده سرزمين المپيوس، نابود كردن كراكن و تبعيد هادس به اعماق زمين به كمك شمشير زئوس و شمشير غضب او كه در قالب رعد و برقي است خدايي، بقا و توانمندي زئوس را به او برمي‌گرداند و به مردم هم شادماني و صلح را هديه مي‌دهد.

روايت قصه فيلم

مردمان عليه خدايان خود كه همه‏چيزشان را از آنان دارند، به علت نامهرباني و غضب ايشان شوريده‌اند. زئوس براي تنبيه مردم با همسر پادشاه آكريسيوس كه عليه او شورش و طغيان كرده بود، هم‏بستر مي‌شود. بر اثر همين رابطه نامشروع فرزندي به دنيا مي‌آيد كه نام پرسيوس بر آن نهاده مي‌شود. پادشاه آكريسيوس همسر و پسري را كه تازه متولد شده، به دريا مي‌افكند. سال‌ها از اين ماجرا گذشته و پرسيوس كه حالا جواني برومند است، با خانواده‌اي ماهيگير كه او را يافته بزرگ كرده‌اند، زندگي مي‌كند. سوار بر لنج كوچك هميشگي هستند كه به شهر آرگوس نزديك مي‌شوند. سربازان آرگوس مجسمه زئوس را تخريب مي‌كنند و در همين زمان ‌هادس بعد از كشتن اين سربازان لنج ايشان را هم نابود و غرق مي‌كند. هادس به عرش نزد زئوس مي‌رود و از او اجازه مي‌گيرد تا مردم را به خاطر اين سركشي تنبيه كند. خداي آسمان (زئوس) كه آدميان را آفريده، در فناناپذيري و قدرتمندي محتاج عبادت و نيايش ايشان است اما خداي سرزمين مردگان (هادس) كه زير زمين است، قدرت و بقايش را محتاج ترس مردم است. با اين ترفند هادس قدرت مي‌يابد و با آزاد كردن كراكن قدرت بلامنازع خدايان مي‌گردد. پرسيوس كه از حادثه غرق شدن نجات يافته و به سرزمين المپيوس راه يافته، به دستور پادشاه و به همراه تعدادي سرباز كاركشته به مصاف هادس مي‌شتابد. در ميان راه با آكريسيوس مواجه مي‌شوند كه اكنون آلت دست و ابزار هادس است. وقتي دست او را مي‌برند، عقرب‌هاي مهيب و غول‌آسايي از قطرات خون او متولد مي‌شوند كه تنها به كمك اجنه رام مي‌شوند. جن‌ها در فيلم با لباس باديه‌نشينان عرب بوده، به زبان عربي صحبت مي‌كنند و به عقرب‌ها دستور مي‌دهند: «اطيعوا الجن». همين اجنه در شفا بخشيدن به دست عقرب‏گزيده پرسيوس، همراهي تا باغ استيگا و پرسش از جادوگران، احضار كارون، گذر از سرزمين مردگان و رسيدن به معبد آتنا و كشتن مدوسا كمك كردند. البته آيو هم كه مانند پرسيوس يك نيمه‏خدا ولي مؤنث و هديه‌اي از جانب زئوس بود، در اين مسير خيلي به پرسيوس ياري رساند.

از اينجا به بعد در فيلم نوبت تك‌تازي پرسيوس است. او كه سر مدوسا را به همراه دارد، سوار بر اسب پرنده‌اي كه از جانب زئوس به سوي او آمده، به نبرد «كراكن» رفته و با سنگ كردن او توسط چشمان مدوسا و تبعيد هادس به قعر زمين و دنياي مرگ به كمك شمشير جادويي زئوس و صاعقه‌اي كه از آسمان بر دل هادس وارد مي‌آيد، پادشاهي زئوس را بر مردم دنيا تمديد مي‌كند و دنياي جديدي را كه آرزويش را پدر انساني‌اش كه او را بزرگ كرده بود و تمامي انسان‌ها داشتند، رقم مي‌زند.

نقد و تحليل فيلم

كارگردان فيلم «لوئيس لتريئر» است كه قبلا فيلم‌هاي اكشني مانند «ترانسپورتر 1 و 2» و قسمت دوم «هالك» را كارگرداني كرده و فردي باسابقه است. اين فيلم كه محصول 2010 بوده و بازيگري چهره‌هاي سرشناسي چون سام ورتينگتون (پرسيوس)، ليام نيسون (زئوس)، جما آرتتون (آيو) و . . . را شاهد است، از نظر تكنيك‌‌هاي ساخت، بهره‌گيري از جلوه‌هاي ويژه، بازيگري شخصيت‌هاي درجه اول فيلم، همخواني موسيقي با متن روايي فيلم جزو فيلم‌هاي خوب و نسبتا قوي است، گرچه سه‌بعدي سازي و فروش فيلم با اين فرمت موفقيت چشمگيري نداشته است.

داستان فيلم به نوعي همان قصه موجود در اسطوره‌هاي باستاني است و اين از امتياز بديع بودن داستان و ايده مي‌كاهد. هرچند سعي شده با درج برخي كاراكترها و پيچ و خم داستاني مانند پيدا شدن سر و كله اجنه بيابان آن‌هم درست در لحظه نااميدي از پيروزي و سكانس ملاقات با جادوگران كمي قالب‏شكني شود اما روح كلي حاكم بر فيلم همان فضاي حاكم بر اسطوره‌هاي يوناني است.

با آنكه عوامل و تكنيك‌هاي ساخت، پيشينه شخصيتي هريك از بازيگران منتخب در نقش‌هاي اصلي، قوت و ضعف داستان و فيلمنامه و . . . در تحليل و نقد فيلم مهم هستند اما آنچه در شيوه تحليل و نقد محتوايي مهمتر از آن است، روند داستان و مؤلفه‌هاي خاص انتقال مفاهيم و الگو‌سازي است.

تحليل محتوايي فيلم

اين فيلم از نظر معناگرايي در راستاي فيلم‌هايي چون «لژيون» (Legion) و «گابريل» (Gabriel) است. در هر سه اين فيلم‌ها به نوعي جبهه‌گيري و صف‌آرايي بشر را در برابر خدا و موجودي به نام خالق بشر و عالم بشريت شاهديم. گرچه محتواي هيچ‌يك از اين سه يكي نيست اما همه در يك راستا بوده و به نوعي حلقه‌هاي يك زنجير‌اند.

مسيري كه در «گابريل» با توهين به فرشتگان مقرب خدا و اعلام جنگ فرشتگان با خدا آغاز شد، در «لژيون» به اوج خود مي‌رسد و مايكل يا همان ميكائيل كه در فيلم گابريل جاي شيطان را گرفته بود و فساد و پليدي از جانب او بود در فيلم لژيون در برابر صف فرشتگان نازل كننده عذاب و برپا كنندگان رستاخيز مي‌ايستد تا از تولد كودك نامشروع يك پيش‌خدمت ساده به نام چارلي كه به همراه جمعي در يك فروشگاه ميان راه به نام آبشار بهشت گير افتاده‌اند، حمايت كند و نسل بشر را از خطر انقراض و آغاز رستاخيز كه شروع حكومت و ابتداي سلطنت خداست، بگيرد.

در اين فيلم ديگر اثري از خداي واحد و فرشتگان نيست. خداي واحد در فيلم جاي خود را به خدايان خُرد و ستيزه‌جويي داده كه براي به دست‌گيري قدرت مطلق و خدايي كائنات هر لحظه در نبرد و كشتار مردمان به‏سر مي‌برند.

باستان‌گرايي از نوع يونان‌زدگي

آنچه از اول تا آخر فيلم به صورت متوالي در برابر ديدگان تماشاچي تكرار مي‌شود، اسطوره‌هاي باستاني و شرك‌آميز يونان است كه بزرگ‌ترين و برترين اين اسطوره‌ها خداي خلقت است كه به خداي آسمان شهرت دارد. در اين فيلم زئوس كه پدرش را اخته كرده و خود را خداي خدايان ناميده خدايگان عدل و داد معرفي مي‌كند كه تنها به دليل ناسپاسي بندگان اجازه مجازات به برادرش هادس مي‌دهد تا با اين مجازات بندگان به شأنيت و جايگاه خود پي ببرند و در مقابل خدايان صف‌آرايي نكنند.

البته فيلم در جاي ديگر به جفاي اين خداوندگار و هم‏خوابگي او با همسر آكريسيوس براي درس عبرت كردن قيام او براي تمام آدميان عليه خداوندي خويش اشاره دارد. اما فضاي كلي فيلم به‎گونه‌اي است كه تا آخر فيلم به خوبي‌هاي فراوان زئوس و علاقه بي‌حد و حصر او به نسل بشر اشاره دارد تا آنجا كه نگرفتن جان آكريسيوس و تنها بسنده‌كردن به آن عمل نامشروع و غيرانساني را هم به پاي اين دادگري وي و بشردوستي‌اش مي‌نويسد.

تقريبا اسطوره‌اي نيست كه در فيلم به آن اشاره شده باشد و ربطي به يونان باستان نداشته باشد. گرچه همين اسطوره‌ها را ميان اقوام و ملل ديگر چون روميان هم مي‌توان يافت اما آنچه از سير تطور اسطوره‌ها برمي‌آيد همين اسطوره‌هاي يوناني هستند كه نام عوض كرده با هويتي جديد به ملت‌هاي بعد از خود و تمدن‌هاي همسايه چون روم راه يافته‌اند.

ريشه اومانيسم در يونان باستان

بيش از آنكه تقدم تمدن يونان بر روم و ساير تمدن‌هاي بعد از يونان مهم باشد، شكل و شمايل اسطوره‌هاي يوناني و خدايان ايشان مهم است. با كمي مطالعه در فرهنگ اديان باستاني مي‌توان به راحتي دريافت بيشتر اسطوره‌ها و الهه‌هاي آنها چهره و پيكري غيرانساني دارند و بيشتر شبيه مظاهر طبيعت، حيوانات و تركيبي از برخي از اينها هستند. در اين ميان آنچه خيلي برجسته مي‌نمايد، شكل و شمايل انساني خدايان باستاني يونان است. در واقع مي‌توان گفت بشرگرايي افراطي و تقدس بخشي به انسان و بالا بردن او تا حد خدايي تنها در يك تمدن بسيار برجسته است و اين تمدن همان يونان باستان است. اين فيلم هم به همين مسئله به خوبي اشاره دارد و انسان معيار فيلم كه با كاراكتر شخصيتي پرسيوس شناخته مي‌شود، نيمي خدا و نيمي انسان است و از همين رو است كه خدايي در خون او بوده و قادر به انجام كارهايي است كه از عهده ديگران ساخته نيست.

نسل ويژه؛ فرزندان خدا

اين فيلم هم مانند قريب به اتفاق فيلم‌هاي منجي‎گرايانه هاليوود عناصر ويژه‌اي را براي منجي خود قائل است كه ديگر كاراكترهاي فيلم از داشتن آن عاجزند و اين همان نقطه افتراق قهرمان داستان از شخصيت‌هاي جنبي قصه است هرچند حضوري بسيار پررنگ در فيلم داشته باشند.

نسل قهرمانان هاليوود كه گاه با نشان خون اصيل در برابر مغول‌ها يا همان افراد بي‌استعداد و عادي جامعه در فيلم‌هايي چون «هري پاتر» به چشم مي‌خورند، شبيه اين نشان‌ها را در كارتون و فيلم «شگفت‌انگيزان» و «چهار شگفت‌انگيز» نيز به وضوح مي‌توان يافت. در برخي فيلم‌هاي ديگر داشتن قدرت جادو و تسلط بر محيط پيرامون نشان ويژه و اختصاصي شخصيت اصلي فيلم است كه نمونه اينها را در «جمجمه‌هاي دوست داشتني» و «شاگرد جادوگر» مي‌بينيم.

در اين فيلم شاخصه بارزي كه پرسيوس به عنوان قهرمان قصه دارد و ديگران از داشتن آن عاجزند صفت فرزند خدايگان بودن و ويژگي نيمه خدايي وي است. همين خصيصه او را تا آنجا پيش مي‌برد كه بر همه مسائل و مصائب پيروز مي‌شود و خداي سرزمين مردگان را به كمك شمشير زئوس به قعر جهنم مي‌فرستد و آسايش و شادي را براي مردمان هديه مي‌آورد.

نكته قابل ذكر اينجاست كه تنها او نيست كه از اين موهبت بهره‌مند است. «آيو» كه از جانب زئوس نگهبان او در آخر سر هم همسري است كه زئوس براي او هديه كرده نيز داراي اين ويژگي است و اين دو كه به نوعي شخصيت مثبت و مهم داستان هستند از يك ويژگي مشترك بهره دارند.

الهيات مشركانه يوناني بهجاي توحيد

در افسانه‌ها و اسطوره‌هاي يونان آنچه در ابتداي خلقت موجود بود و از آن ساير مخلوقات به‏وجود آمد، خدايان قدرتمند و جاه‌طلبي بودند كه كار هميشگي‌شان دسيسه و نيرنگ براي به دست آوردن قدرت خدايي عالم بود. اين خدايان براي آن‌كه نزاع كمتري با هم داشته باشند، قدرت را ميان خود تقسيم كرده بودند اما باز هم زياده‌خواهي و شهوت‌راني آنان را به سوي توسعه قلمرو خويش و تعدي به قلمرو خدايان ديگر كه رقباي او بودند مي‌شد. آنچه از اول تا آخر فيلم بيش از هر چيز ديگر بيننده با آن روبرو است، همان داستان دسيسه خدايان براي به دست آوردن قلمرو و رعاياي خدايگان رقيب است.

در الهيات اسطوره‌اي يونان هر خدايگاني قدرت، قلمرو، رعايا و قانون ويژه‌اي براي خود دارد. در اين باور برخي بلايا با دعواي ميان خداوندان توجيه مي‌شود درست همان چيزي كه در فيلم هم القا مي‌شود مانند رها شدن كراكن توسط هادس به بهانه تأديب مردم اما در واقع براي به دست گرفتن ملك و ملكوت از دست زئوس.

منجي زنا‌زاده

آنچه در بسياري از فيلم‌هاي مهم، استراتژيك و آخرالزماني هاليوود به ويژه در سال‌هاي اخير بيش از پيش به چشم مي‌خورد، معرفي موعود و منجي به عنوان يك فرد عادي و حتي انساني پست و پست‎فطرت از درون جوامع غربي است كه تنها ويژگي او تهور و نترسي، باور به توانستن، ايمان به قدرت درون و كشف آن توسط ورزش‌ها و آئين‌هاي ورزشي - عرفاني شرق و . . . است. گاه هاليوود پستي را به نهايت مي‌رساند و شخصيت منجي آخرالزمان را فردي معرفي مي‌كند كه نه‏تنها از افراد جامعه از نظر ويژگي‌هاي اخلاقي و انساني بالاتر نيست بلكه حتي در نهايت ذلت و خواري است و حتي ريشه و عامل تولد او هم مطابق هيچ دين و آئيني صحيح، قانوني و شرعي نيست.

«پرسيوس» كه منجي فيلم و موجودي نيمه‌خداست، نه‏تنها به خاطر نسبتي كه با خداي آسمان دارد، معنوي و روحاني نيست بلكه فيلم تعمد دارد تا او را فردي خشك، خشن و بي‌روح معرفي كند كه از رابطه نامشروع زئوس با همسر يكي از پادشاهان زميني متولد شده بود. اين اولين فيلمي نيست كه در آن تصريح به زنازادگي منجي مي‌شود و يقينا آخرين آن هم نخواهد بود. از جمله فيلم‌هايي كه در آن منجي از راه نامشروع متولد مي‌شود، مي‌توان به فيلم «لژيون»، «2012» (Doomsday) و . . . اشاره كرد. شايد علتي را بتوان براي اين كار يافت و آن اينكه هاليوود با مخاطباني در ارتباط است كه به آئين مسيح معتقد‌اند و عيسي‎بن مريم(ع) را مسيحاي موعود و منجي آخرالزمان مي‌دانند كه قرار است از آسمان بازگردد، اما همين مسيحا در نگاه يهوديان لجوج جز دجالي بيش نبود كه خود را مسيحا ناميد. آنان كه تحمل وي و آئينش را نداشتند، انگ رابطه نامشروع به مادر او زدند و فرزندش را كه معجزه خدا و پيامبري اولوا العزم بود، كودكي نامشروع خواندند. اين مسئله در بسياري از فيلم‌ها به صورت نامحسوس و غيرمستقيم و گاه به صورت مستقيم و در قالبي هتاكانه مانند فيلم آخرين وسوسه مسيح ساخته مارتين اسكورسيزي تكرار مي‌شود و به مسيحيان جهان و به ويژه ايالات متحده كنايه زده مي‌شود كه: منجي‌اي كه شما از آن دم مي‌زنيد، فردي است كه از راه رابطه نامشروع پا به اين دنيا نهاده است.

اين فيلم در اين نوع از توهين به حضرت مسيح گوي سبقت را از فيلم‌هاي مشابه برده زيرا در اين فيلم تصريح به هم‎خوابگي خداوندگار با زني از انسان‌ها و تولد كودكي كه منجي است و با آنكه از خواندن و دعا به درگاه خداي پدر بيزار است، اما در نهايت ملك او را از دست خداوندگار شيطاني و پستي چون هادس نجات مي‌بخشد و در سكانس پاياني فيلم زئوس به او مي‌گويد: گرچه تو خدايي را نپذيرفتي و مي‌خواهي در قالب انسان زندگي كني اما مردمان به خاطر فداكاري و ايثار تو و اينكه ايشان را از دست موجودي پليد مانند هادس نجات بخشيدي، خواهند پرستيد. اينها كه كنار يكديگر قرار مي‌گيرند، يادآور مؤلفه‌هاي مسيحي مي‌شوند كه صهيونيسم تلاش دارد وي را دجال معرفي كند.

 

ايران‏ستيزي

چهل دقيقه از ابتداي فيلم مي‌گذرد. پرسيوس و دوستانش در تعقيب آكريسيوس هستند كه اكنون آلت دست و ابزاري براي پيشبرد اهداف هادس شده است. از دل كوه و دشت به ورودي دروازه اديان مي‌رسند بعد ستون‌هاي به‏جا مانده از تخت جمشيد را مي‌بينند. وقتي كمي جلوتر مي‌روند نشان «پرسپوليس» يا همان اسب دوسر كه بايد روي سرستون باشد روي زمين افتاده. صحنه، نشانه‌ها و نمادها به گونه‌اي است كه بيانگر سرزمين ايران است.

عقرب‌هاي غول‌آسايي هم كه از خون ريخته‏شده آكريسيوس روي زمين به‏وجود آمده‌اند، شايد اشاره به اسطوره‌هاي ايراني باشد. مطابق اين افسانه‌ها وقتي اهريمن در كالبد جوان ظاهر مي‌شد، لباسي بر تن داشت كه پر از عقرب بود. اين كه عقرب از دل خاك ايران مي‌جوشد، شايد كنايه از اهريمني‌بودن ايران از نگاه هاليوود باشد.

البته اين نكته فراتر از احتمال است و فيلم‌هاي بسياري كه ضد ايران در هاليوود ساخته مي‌شود، نشان عداوت و كينه سرشار و هميشگي سردمداران اين شهرك‌هاي صهيونيستي با ايران اسلامي است. نمونه اين دشمني‌ها را در فيلم‌هايي مانند «بدون دخترم هرگز!»، «سنگسار ثريا»، «كشتي‌گير» و . . . به وضوح مي‌توان يافت.

شيعه‌ستيزي

از موارد ديگري كه در اين فيلم عليه اديان موضوع گرفته شده، جايي است كه پرسيوس که از معبد آتنا و از نزد مدوسا زنده بازمي‌گردد، دوباره با آكريسيوس كه توانسته بود از دست او بگريزد، روبه‏رو مي‌شود. قبل از اينكه پرسيوس بتواند كاري كند، آكريسيوس شمشير دوسري را كه در دست دارد، در قلب آيو فرو مي‌كند. با همين شمشير دوسر شمشير پرسيوس را از وسط دو نيم مي‌كند.

استفاده از شمشير دوسر در هيچ‏يك از فيلم‌هاي هاليوودي رايج نيست. تنها در يك فيلم هاليوودي كه كارگردان آن يك مسلمان سنّي‏مذهب به نام مصطفي عقاد است، اين شمشير به خدمت گرفته شده است و آن هم براي نشان دادن و به تصوير كشيدن شخصيت امير مؤمنان عليه السّلام. در فيلم «محمّد رسول الله(ص)» هيچ تصويري از امير مؤمنان نشان داده نمي‌شود و حتي بسياري از مناصب امير مؤمنان به زيد پسرخوانده رسول خدا داده شده است. اما در جنگ احد وقتي مي‌خواهد رشادت حضرت امير را به تصوير بكشد، از مولاي متقيان تنها به نشان دادن شمشيري دوسر بسنده مي‌كند. اين شمشير كه بيانگر ذوالفقار است، به جاي داشتن دو لبه تيز كه در واقع اين‎گونه بوده، به شكل تحريفي نشان داده شده و دو سر جدا از هم دارد.

گرچه در واقع ذوالفقار به اين شكلي كه هاليوود ترسيم كرده، نيست اما وقتي تنها شكل عرضه‏شده است، اين شمشير نشان‌گر فردي است كه آن را در دست دارد و گنجاندن چنين شمشيري در فيلم نبرد تايتان‌ها آن‌هم بعد از تخريب چهره ايران و ايران‏ستيزي چيزي جز اسلام‎ستيزي آن‎هم از نوع ستيز با اسلام جهادي و اسلام قيام و شهادت نيست. آيا شخصيتي برتر و بالاتر از امير مؤمنان در دفاع از اسلام يافت مي‌شود؟ چرا غرب نبايد در تخريب ريشه اسلام جهاد و شهادت و سياه‎نمايي آن نكوشد؟! مگر جز عليّ‎بن ابي‎طالب مقتداي ديگري براي اسلام قيام و انتظار وجود دارد؟ مقتدايي كه تنها او شايسته است امير مؤمنان خطاب شود و لاغير!

جن يا عرب

در سكانس تخت جمشيد وقتي چند عقرب جديد به سوي پرسيوس و ياران خسته‌اش مي‌آيند، موجوداتي عجيب و غريب به كمك اين گروه به‎اصطلاح پهلوان مي‌شتابند كه از آنان با عنوان ديجن «Dijnn» يا قاتلين بيابان ياد مي‌شود. اين موجودات، لباس عرب‌هاي باديه‎نشين بر تن دارند، به زبان عربي صحبت مي‌كنند و مركب‌هايشان شتر است.

جدا از كمكي كه به پرسيوس و دوستانش در انجام مأموريتشان مي‌كنند و در همين راستا سركرده اجنه در معبد آتنا جان خويش را فداي آرمان پرسيوس مي‌كند، نكته‌اي كه قابل تامل است همبستگي نمادهايي مانند بيابان، شتر، لباس عربي، عمامه و برخي نمادهاي عربي - اسلامي با اسلام در هاليوود است. در اين فيلم اجنه كه با لباس اعراب بدوي ظاهر مي‌شوند و در كنار عقرب‌هاي غول‌آسايي كه رام كرده‌اند، مركب اصلي ايشان شتر است به نوعي نماد اسلام تسامح و حتي بالاتر نماد اسلام ناب آمريكايي است كه به جنگ خدا مي‌رود و از اسلام چيزي جز لباس و شترش را ندارد اما فرهنگ و باورش هماني است كه غرب در پي آن است. حتي در اين راه مي‌ميرد تا فرد برگزيده بشر به آرمان خويش برسد.

جمع‌بندي

بنابر گزارش پايگاه اطلاع‌رساني امپاير آن‎لاين، عنوان قسمت دوم فيلم سينمايي نبرد تايتان‌ها، «خشم تايتان‌ها» يا «Wrath of the Titans» است و اين فيلم اكشن فانتزي در بهار سال 2012 ميلادي روي پرده سينماهاي سراسر جهان خواهد رفت. اين خبر و انتشار نسل سوم بازي خداي جنگ (GOD OF WAR) آن‎هم تقريبا همزمان با انتشار فيلم، نشان دهنده ادامه‌دار بودن اين پروژه و اهميت اين موضوع از سوي سازندگان هاليوودي آن است. فيلم نبرد تايتان‌ها در راستاي جا انداختن فرهنگ و باور به خدايان فيلمي انحصاري نيست. مشابه اين روند را به شكلي آرام‌تر و غيرمحسوس‌تر در فيلم «The Chronicles of Riddic» شاهديم.

حركتي كه غرب امروز در ميانه راه آن است، مبارزه با اديان توحيدي، مفهومي به نام خدا، مقدسات، فرشتگان، مفهوم نبوت و انبيا و هرچه كه قداستي بالادستي و فرابشري را به انسان معرفي كند. اين مبارزه كه قديمي‌ترين دعواي بشري است و همگان آن را با دعواي خير و شر و حق و باطل مي‌شناسند، امروز با جديدترين ابزار و با كمك تاثيرگذارترين رسانه‌ها و با قدرتي وصف‌ناپذير به حركت خود ادامه مي‌دهد.

** منابع

* دكتر فاطمي، افسانه طلاهاي المپ، دانشگاه ملي، يييي

* راجر لنسلين گرين، اساطير يونان، سروش، يييي

* ويل، دورانت. تاريخ تمدن، يونان باستان (جلد دوم) ترجمه اميرحسين آريان‌پور و ديگران. سرويراستار، محمود مصاحب. چاپ ششم، تهران: شركت انتشارات علمي و فرهنگي

* ژوئل اسميت. فرهنگ اساطير يونان و روم، ترجمه شهلا برادران، خسروشاهي. چاپ دوم: 1387 انتشارات روزبهان، چاپ فرهنگ معاصر

* جي.سي.كوپر. فرهنگ مصور نمادهاي سنتي، ترجمه مليحه كرباسيان، سال 1379، نشر فرهاد

* حسين توفيقي. آشنايي با اديان بزرگ

*فرهنگ اديان جهان ص 56

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:25 توسط مجهول| |

قد و بررسی فیلم «من خان هستم…»

سید مجتبی سید سلیمانی

منبع: کانون نقد فیلم شهید آوینی

رضوان خان یک جوان مسلمان هندی است. او با وجود معلولیت جسمی خاص (اسپرگرسندرم) دارای قدرت حافظه و هوش خارق العاده‌ای است. رضوان توانایی های بالقوه‌ی فراوانی دارد، اما در هند از به فعلیت رساندن آن ها عاجز است. او بنا به وصیت مادر به امریکا می رود تا شاد زندگی کند و استعدادهای خود را شکوفا سازد. اما در نتیجه این سفر از اسلام رضوان تنها نماز و آیاتی از قرآن باقی می ماند. در این فیلم اسلام در اعمال فردی خلاصه شده است و قدرت جمعی مسلمین نادیده انگاشته می شود. رضوان خان نمازش را فرادی می خواند و اجتماع مسلمانان تنها زمانی نشان داده می شود که در مسجد در حال توطئه هستند. یکپــارچگی قدرت اسلام نقطه ی هراسناکی برای غـــرب است که در فیلم «مردی که فردا را دید» / در پایان این سکانس از فیلم می بینیم رهبران و مفتیان بیدار جوامع اسلامی کهحکم به دفاع از مرز و بوم و آرمان های اسلامی را می دهند، همان شیطان وسوسه گری هستند که ابراهیم، هاجر و اسماعیل هر سه به او سنگ زدند. رضوان نیز دکتر فیصل را سنگ می زند و هر سه بار او را شیطان میخواند.

شناسنامه فیلم

فیلم «من خان هستم…»به کارگردانی(: Karan Johar) کاران جوهار ۳۸ساله( هندی)محصول سال۲۰۱۰، باهنرپیشگی شاهرخ خان (Shahrukh Khan) وکاجول (( Kajolدوهنرپیشه مطرح سینمای بالیود ساخته شده است. آنچه حائز اهمیت است همکاری هالیوود و بالیوود توسط بیش از ۵ شرکت سینمایی در این فیلم است. که از بارزترین انها فوکس قرن بیستم را می توان نام برد.جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین موسیقی از جشنواره فیلم فیر Filmfareنصیب خود کرده.در سه هفته اول در بیش از ۱۱۹سینمادرآمریکاوکانادا اکران شده.در۱۷روز اول ۳۶۳۵۰۰۰$ فروش داشته که این فیلم رکورد جدیدی برای بالیود به حساب می آید . نوع فیلم (ژانر) ملودرام می باشد.

مرور داستان:

رضوان خان یک جوان مسلمان هندی است. او با وجود معلولیت جسمی خاص (اسپرگرسندرم) دارای قدرت حافظه و هوش خارق العاده‌ای است. رضوان توانایی های بالقوه‌ی فراوانی دارد، اما در هند از به فعلیت رساندن آن ها عاجز است. او بنا به وصیت مادر به امریکا می رود تا شاد زندگی کند و استعدادهای خود را شکوفا سازد. کاری که برادر کوچکتر او قبلاً انجام داده است. به امریکا رفتن همان و آشنایی با یک دختر هندی که شغل او آرایشگری است (ماندیرا) معتقد به هندویسم است ولی رضوان، با اینکه مسلمان معتقد است و هرگز نمازش ترک نمی شود ایرادی در ازدواج با او نمی بیند. بنا به باور شریعتی که مادر رضوان آن را تفسیر می کند، مسلمان و غیرمسلمان معنا ندارد و تنها خوبی و بدی وجود دارد. ماندیرا خوب است پس می تواند همسر مناسبی برای رضوان خان باشد.

خوشبختی آن ها دوام چندانی ندارد، زیرا طوفانی به نام «۱۱ سپتامبر» زندگی همه ی مسلمانان در امریکا را زیر و رو می سازد. این طوفان همچنین،تبعاتی چون درگرفتن جنگ با افغانستان و عراق را دارد. (جنگی که پدر بهترین دوست فرزندخوانده ی رضوان را از آن ها می گیرد.) بنابراین خانواده ی رضوان خان مورد تهدید واقع می شود، پسر ماندیرا به جرم مسلمان بودن پدر خوانده اش کشته می شود و رضوان برای تبرئه ی خود و خانواده اش از تروریست بودن، به مأموریتی مهم اعزام می شود. بنا به خواست ماندیرا او باید رییس جمهور امریکا را ببیند و به او بفهماند که هر چند مسلمان است اما تروریست نیست. در این راه او ابتدا توسط FBI مجرم شناخته می شود؛ اما در نهایت به عنوان سمبل نیکویی از یورو اسلام، موجب افتخار هم کیشان خود شده و به ملاقات رییس جمهور نائل می شود. تنها حرفی که رضوان برای گفتن به رییس جمهور دارد همین است : «من مسلمان هستم و من تروریست نیستم.»

فیلم "من خان هستم"

فیلم "من خان هستم"

به عنوان مقدمه:

به راستی چه می شود که پس از سال ها دشمنی و کینه ورزی با اسلام، ناگهان غرب دایه‌ی مهربان تر از مادر شده و با ابزار هنر و با تفکر احقاق حقوق مسلمانان، به یاری آن ها شتافته است ؟! اینجــاست که نیـاز به هوشمندی و کیاست بیدار مسلمانان احساس می شود. چگونه ؟ چگونه اشد دشمنان در عداوت با مومنین از در دوستی و خیرخواهی برآمده است؟

« لَتَجِدَنَّ أَشَدَّالنَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَوَالَّذینَ أَشْرَکُوا »

در این آیه با بیش از ۱۲ تأکید به دشمنی دیرینه ی موسسان هالیوود (یعنی همان جهود کینه توز) با مسلمان ها اشاره شده است. پاسخ این معما را در کلام روح خدا به روشنی درمی یابیم.حضرت امام (ره) می فرماید :

«امریکا هم برای اسلام دل می سوزاند، اما اسلام امریکایی»

در اسلام حقیقی و ناب چه عنصری تهدید کننده است که به دنبال حذف آن، در معرفی اسلام امریکایی هستند؟!

به نظر می رسد سیاست های جهادی اسلام و دعوت بی مهابای این دین به دفاع از آرمان ها و اعتقادات، بدون در نظرگرفتن مصلحت اندیشی و محافظه کاری ها، موجب تنش های فراوانی برای سردمداران سیاست زر و زور گشته است، چرا که هدف جدید برنامه ریزان رسانه ی هالیوود، مستقیماً آرمان های دفاعی اسلام و مکتب مبارزه و شهادت را نشانه رفته است.

شیوه ی نوین مقابله با این آرمان ها، بسیار تأمل انگیز است. قرآن کریم از ۱۴ قرن پیش یکی از سیاست های مزوّرانه ی یهود را تحریف کلمات معرفی می فرماید :

« مِن َالَّذینَ هادُوایُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِه‏»

و این ابزار پلید، هم اکنون با پروژه ی تحریف و بازخوانی غلط آموزه های اسلام، به حذف مولفه های زیربنایی چون دفاع و شهادت می پردازد. این خلع سلاح آرام و حرفه ای می تواند بار مخاطرات اسلام را از دوش منافع و مصالح یهود و سرمایه داران دنیا کاهش دهد، و به نرمی باب آشتی و صلح فریبنده ای را بین اسلام و کفر باز کند.

پروژه ی اسلام امریکایی که از سال ها پیش کلید خورده بود، در بیان روشن گرایانه ی امام راحل (ره) اینگونه افشا می شود :

«تنهــا هنـری مورد قبول قرآن است که صیقل دهنده ی اسلام ناب محمدی (ص)، اسلام ائمه هدی (ع)، اسلام فقــرای دردمند و… بــاشد. هنری زیبـا و پاک است که کوبنده ی سرمایه داری مدرن، اسلام رفاه و تجمل، اسلام سازش و فرومـایگی، اسلام مرفهین بی درد و در یک کلمه «اسلام امریکایی» باشد.»

در حالی که در این فیلم به اسلام مدافعین امریکا تقدس داده شده است، قرآن کریم همواره مسلمین را از یک جانبه نگری و تک بعدی عمل کردن احراز می دهد. و به عمل کردن به تمامی دستورات اسلام فرا می خواند.

« ْأَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتاب ِوَتَکْفُرُونَ بِبَعْض‏» .

آیا به بعضى از دستورات کتاب آسمانى ایمان می آورید، و به بعضى کافر مى‏شوید؟

« وَ احْذَرْهُمْ ْأَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ماأَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْک »

از آنها بر حذر باش، مبادا تو را از بعض احکامى که خدا بر تو نازل کرده، منحرف سازند.

اشاره آیه به اهل کتاب است که در دین خود همین کار را کردند و تنها نام پیامبرشان باقی ماند، و خداوند بندگی آنها را نمی پذیرد. آنها می خواهند کاری را که با یهود ومسیحیت شد با اسلام نیز انجام دهند بنابراین آنچه را که به منافع شان ضربه می زند زشت وکریه جلوه می دهند و به سایر احکام کاری ندارند چون مبنای آنها اومانیسم ولذت فردی است.و این دقیقاً هدفی است که در فیلم «خان…» کارگردان به دنبال اجرای آن است. زمانی که اسلام رضوان به ماندیرا که نماد هندویسم است عشق می ورزد و در مقابل از مسلمانان جهادگر اعلام بیزاری و برائت می کند. در این نوشتار برآنیم طی یک بازخوانی دوباره از فیلم، موارد برجسته سازی شده از اسلام تحریفات را بررسی نماییم.

رضوان ؛ تجسم یورو اسلام

اگر قرار باشد فرد منصفی ، اسلام را در قالب یک شخصیت متجسم نماید، ترجیح می دهد او قوی، مقتدر، باصلابت و محکم باشد. و در عین حال مهربان و یاور ضعفا همچون امیرالمومنین علی(ع) و در عصر حاضر،حضرت امام (ره)، نه شخصیتی ضعیف و عاجز که طبیعت بیمار گونه اش او را چنین ساده و معصوم جلوه می دهد. کسی که در مقابل استضعاف و اختلاف طبقاتی ظالمانه ی کشورش و دردهای هموطنان خود واکنشی نشان نمی دهد، اما وقتی بلایای طبیعی، صلیب مسیحیان را در جرجیای امریکا بر زمین می زند او به یاری کلیسا می شتابد و اسوه ی فداکاری می شود.

امریکـــا سرزمین فرصت ها !!!

رضوان به راحتی نمی تواند با محیط های جدید انس پیدا کند. او از رنگ زرد متنفر است(با اینکه هندی ها زرد را نماد شادی و خوشی می دانند). مادر که بسیار مصلحت اندیش، فداکار و آینده نگر است، متوجه می شود که او می تواند زندگی رویایی اش را تنها در امریکا پیدا کند. البته این دید اغراق آمیز و رویـــاگونه پنــداشتن درباره ی ایالت متحده، در بسیاری از فیلم های هالیوودی دنبال می شود، این که امریکـــا سرزمین فرصت هاست.

زندگی ذاکر برادر رضوان هم موید این مطلب است، او ابتدای ورود به امریکا آه در بساط نداشت، اما حالا شغل و همسر دلخواهش را دارد. (به لطف خدا بحران اقتصادی در امریکا به زندگی او اثری نداشته است!!!)

زمانی که رضوان می خواهد برای عملی کردن شرط ازدواج، با صحنه بدیع و زیبائی ماندیرا را غافل گیر کند؛ ما سانفرانسیسکو را می بینیم که چون شهری آسمانی، از ورای ابر ها رخ می نماید. برج ها ومعماری کلاسیک شهر در پرتوی طلائی لحظه طلوع، زیبائی رویا مانندی را به نمایش می گذارند. انگار همه خوشبختی آینده این زوج (که نماد پیوند اسلام وهندوئیسم هستند) منحصرا در این شهر تحقق می یابد. گوئی این تصویر که با نمای دور (لانگ شات) آغاز می شود می خواهد القا کند که هرگز در این شهر ارمانی، اثری از فقر ومرارت را نمی توان یافت!!

رضوان اعتقادی را که از مادر گرفته است با خود می آورد و در همه ی مسائل تعمیم می دهد. زمانیکه خوشبختی خود را در پیوند با یک دختر هندوی کافر پیدا می کند، باور سکولاریستی مادر به یاریش می شتابد : «اصل خوب بودن است، نه رنگ و مذهب» و باز در جای دیگر فیلم صریحاً این نکته تذکر داده می شود : «خداوند به ما گفته است رنگ و مذهب اهمیتی ندارد».

(البته خداوند اسلام می فرماید : «ان الدین عندالله الاسلام» ، مذهب اهمیت دارد و این رنگ و نژاد است که در اسلام نفی شده است.)

و این گونه التقاط حق و باطل با ابزار تحریف برای جا انداختن باطل در افکار در موارد متعددی تکرار می شود. (که به آن اشاره خواهیم کرد).

عشق‌فرا دینی و سکولار از مولفه های دین نوین

ماندیرا زن محبوب رضوان، شخصیتی شاد، جذاب، و البته مهربان است. او توانست بیماری رضوان را درک کند و او را به آرامش برساند. مهم نیست که در آیین او چند خدا پرستش می شود و در اسلام رضوان،خدای یگانه. بلکه عشق و محبت می تواند این دو را پیوند دهد. در حالی که هر کدام عبادت مخصوص خود را انجام میدهند، رضوان نماز می خواند و او اعمال سنتی خود را دنبال می کند. ازدواج رضوان وماندیرا بدون توجه به موازین دینی یعنی اولویت عشق بر مذهب. یعنی محدود کردن دین به جنبه های درونی و روحی و در حقیقت حذف تاثیر دین حتی در زندگی شخصی افراد.

اینجاست که روزنه ای به سوی یک آیین جدید باز می شود. دینی که همه ی ادیان را در خود حل و جذب کرده و جز نامی از آن ها باقی نمی ماند. این نوعی از پلورالیسم دینی است که به استحاله ی عقیدتی و آرمانی ادیان می پردازد. اما در عین حال حقانیت را به شیوه زندگی امریکایی و لیبرالیستی می دهد. در این میان اسلام به عنوان یک مکتب فطری و الهی قوی که خطر جدی برای منافع غرب شناخته می شود بیشترین سهم از استحاله را داراست.

پایه ریزی اسلام بر مبنای زندگی آمریکایی و اورپایی بر مبنای امانیسم و لذت فردی یعنی همان اسلام سکولار،اسلام خنثی شده یعنی اسلام سست وبی محتوا. اسلامی که بدنبال فروش محصولات آرایش است،و سرسازش با سرمایه داری دارد.(شغل رضوان فروش محصولات آرایشی زنان است وبرای بازار یابی بیشتر مجبور به ارتباط نزدیک با زنان می باشد)اسلامی که مفتخربه جاسوسی برای اف بی آی است(اشاره بسکانس تبرئه رضوان بدلیل لودادن مسلمانان جهادی که از طریق رسانه های آمریکا بازتاب داده می شود )

اسلام هراسی واسلام آمریکایی دروی یک سکه

از اسلام رضوان تنها نماز و آیاتی از قرآن باقی مانده است و قدرت جمعی مسلمین نادیده انگاشته می شود. او نمازش را فرادی می خواند و اجتماع مسلمانان تنها زمانی نشان داده می شود که در مسجد در حال توطئه هستند. یکپــارچگی قدرت اسلام نقطه ی هراسناکی برای غـــرب است که در فیلم «مردی که فردا را دید» (تولید ۱۹۸۱) برای اولین بار مردم دنیا را از آن بر حذر می دارند. در اسلام امریکایی رضوان، با این نیرو مقابله می شود. او به تنهایی در مقابل جمعی توطئه گر و می ایستد و حتی در آخر توسط آن ها ترور می شود.

یکی از نموده های بارز آمیختن حق و باطل با تحریف در بیان داستان حضرت ابراهیم (ع) است. دکتر فیصل رحمان، رهبر جهادگران در مسجد مجللی که پایگاه مسلمین امریکاست سخنرانی میکند.

او از قربانی شدن اسماعیل (ع) مطلوبیت کسب رضایت خدا ولو به تسلیم جان و خون ریختن را استنباط میکند، اما رضوان معتقد است او دروغ می گوید چون مادرش به نحو دیگری داستان را تعریف کرده است. خون ریختن در راه خدا با عشق منافات دارد، عشق و صلح دو واژه ی همراهند که ما حق نداریم به جنگ و خونریزی آلودشان سازیم و ابراهیم و خدای او نیز چنین قصدی نداشتند.

تحریف اسلام در مسیر به بار نشاندن اسلام آمریکایی

تحریف از آن جا آغاز می شود که رضوان تلویحاً به آن اشاره می کند : «ابراهیم از کشته نشدن فرزندش مطلع بود (مطلبی که در تفاسیر اسلامی آن را نمی یابیم) زیرا او می دانست که خدا خون بی گناهی را نمی ریزد.» ناگفته مشخص است که یا این قرائت تا چه حد از ارزشمندی تعبد و اطاعت ابراهیم کاسته می شود. ابراهیم فرزندش را به قربانگاه برد زیرا می دانست او کشته نمی شود، این سکانس مخاطب را به این مطلوب رهنمود میکند که جان فشانی در اه خدا اساساً در ادیان الهی، هیچوقت محبوبیت ندارد. چه رسد به جهاد وشهادت (زیرا راه خدا راه عشق است نه راه جنگ).

با اندک تأملی می توان دریافت که این طرز تفکر تا چه حد برای یک مکتب پویا، مخرب و بنیان افکن است، این همان اصل «محبت» در مسیحیت است که اگر یک سیلی خوردی طرف دیگر صورتت را جلو بیاور و انحراف در این اصل زمانی است که عفو و اغماض با تو سری خوردن (قدرت دفاع نداشتن) اشتباه شود.

در مقابل، جهاد و دفاع یک اصل درخشان اسلامی است که می گوید : هرگز ظلم نکن، اما اگر متجاوزی به تو ظلم کرد ساکت ننشین. «هیهات منا الذله» البته قتل و کشتار به ناحق نیز عقاب سنگین در پی دارد، زیرا حکم کسی که یک نفر را به ناحق بکشد با کسی که همه ی مردم جهان را کشته باشد نزد خداوند عادل یکسان است. «من قتل نفساً بغیر نفسٍ او فسادٍ فی الارضِ فکانما قتل الناس جمیعاً»

مطلبی که رضوان با بیان تحریفی دیگری اینگونه از آن یاد می کند : «کسی که یک نفر را بکشد انسانیت را کشته است».

اسلام جهادی به مثابه شیطان

در پایان این سکانس از فیلم می بینیم رهبران و مفتیان بیدار جوامع اسلامی که حکم به دفاع از مرز و بوم و آرمان های اسلامی را می دهند، همان شیطان وسوسه گری هستند که ابراهیم، هاجر و اسماعیل هر سه به او سنگ زدند. رضوان نیز دکتر فیصل را سنگ می زند و هر سه بار او را شیطان می خواند. البته این دیدگاه، انتفاضه ی مقدس فلسطین و مقاومت شیعیان لبنان را در کنار وهابیت خشن القاعده می گذارد وهیچ تفاوتی میان آنها قائل نیست. و هر سه را بایک چوب می زند. در حقیقت یکسان مطرح کردن این سه حرکت نیز برنامه ی از پیش تعیین شده ای است ازسوی سیاستمداران کاخ سفید که اذهان مردم دنیا را روی تروریست بودن مسلمانان متمرکز کنند.

انها از سالها قبل مسلمانان را شیطان عصر حاضر معرفی می کنند . براستی چه کسانی لایق صفت شیطان هستند ؟

امام و پیر روشن ضمیر عالم اسلام، سال هاست امریکا را شیطان بزرگ خوانده است. آمریکایی که با تقویت همه جانبه ی اسلام افراطی در عربستان و پاکستان، وهابیت را تجهیز می کند و از جنایتکارانی چون ریگی حمایت می کند. و همزمان سنگ صلح و دفاع از بشریت را به سینه می زند، با استفاده از این شمشیر دو لب از طرفی اسلام را دین خشونت و ترور معرفی می کند و از سوی دیگر به دنبال مبارزه با تروریسم به کشورهای اسلامی لشکر کشی کرده و مسلمین را به خاک و خون می کشد و سرمایه ی کشورهای اسلامی را به غارت می برد.

پس از ۱۱ سپتامبر، اسلام هراسی مورد نظر سازندگان این واقعه رخ می نماید. حجاب زنان و چهره ی اسلامی مردان بهانه ی حمله ی مردم وحشت زده به آن هاست و حتی به سیک ها و هندوهای غیرمسلمان. در نتیجه سمیر کشته می شود. (درسکانسی که در آن چند نوجوان آمریکایی با چهره ها ی آفریقایی واروپایی و… سمیر را وحشیانه کتک می زنند). البته تنها جایی که آن ها مقصر جلوه داده میشوند زمانی است که با دستبند راهی زندان می گردند و در غیر این زمان همه (رضوان، ماندیرا و بینندگان) اذعان دارند که کشته شدن او به خاطر جنایت عده ای مسلمان افراطی است و با گذاشتن عکس سمیر کنار سربازان کشته شده ی امریکا در عراق به عنوان شهدا، کارگردان به این مطلب صحه می گذارد، گویی که هر دو (سربازان و سمیر) زخم خورده از یک خنجرند.

نکته ی انحرافی دیگری که با نهایت سوء استفاده از مقام رفیع و مقدس مادری از ابتدا در جای جای فیلم مورد تأکید قرار می گیرد، این کلام نامقدس و ناصحیح است که در دنیا تنها دو دسته انسان وجود دارد : خوب و بد. و تنها این دلیل که کلام مادر است به آن حجیت می بخشد، گویی که این حقیقت اسلام تنها توسط مادر رضوان قابل درک و تحلیل می باشد. به راستی این سوال ذهن مخاطب را مشغول می کند که اگر حقیقتاً انسان ها در دنیا، تنها همین دو دسته ی خوب و بد باشند، متجاوزان و اشغال گرانی چون امریکا و اسرائیل در کدام دسته قرار می گیرند ؟! پاسخ به این پرسش البته، در فیلم بدیهی انگاشته شده است ؛ با اینکه امریکا به افغانستان و عراق حمله کرده است، رضوان برای کشته های امریکا اشک می ریزد!!! (و عکس سمیر را به عنوان کشته ی جنایات مسلمین افراطی، در کنار عکس سربازان کشته شده ی امریکا در عراق می گذارد، گویی که هر دو زخم دیده از یک خنجرند). نتیجه این که امریکا حتی اگر تعدی کند، هرگز در دسته ی انسان های بد قرار نمی گیرد، زیرا او همواره مصلح و محق است.

نکته ی دیگری که در اسلام قابل چشم پوشی نیست، عفت و حجاب زنان مسلمان است که سال ها در آزادترین کشورهای دنیا (!!!) با آن مقابله می شود. مسینا، همسر ذاکر، در این فیلم الگوی زن مسلمان یورو اسلام است که گرچه بر حجابش تأکید دارد، آن را همراه با آرایش، اختلاط با نامحرم، دست دادن با رضوان و… می سازد. این تصویر روشن فکرانه سال هاست در باربی اسلامی نمایش داده شده است و موجب می شود او به راحتی همسر کافر رضوان را بپذیرد و در مراسم آن ها شرکت کند. او حجاب خود را نه علامت مذهبی بلکه تکه ای از وجود (انتخاب و سلیقه ی) خود می داند، به همین سبب در صورت اقتضا و ضرورت آن را کنار می گذارد، تا در مقابل رسانه ها از رضوان احقاق حق کند. کما اینکه در یکی از سکانس های فیلم حجاب را کنار می گذارد.(گویی حجاب نشانه ی مجرم بودن است).در این نوشتار مختصر از بسیاری نکات تأمل برانگیز فیلم « چون عدالت پیشه جلوه دادن دستگاه قضای امریکا و حق مداری رسانه ای چون PBC که نامی نزدیک به BBC است » چشم پوشی شد. و تنها مواردی که به هدف قراردادن اصول اولیه ی اسلام ناب، و حذف یا خنثی کردن آن ها می پرداخت، اشاره شد.

نتیجه گیری:

رشد اسلام با مولفه های جهاد و شهادت و گرایش نسل نو و جوانان به این نوع از اسلام تا جایی است که جرج بوش را متقاعد می کند تا در این فیلم ایفای نقش کند و این نشان از اهمیت و تاثیر گذار بودن اسلام در غرب و جامعه آمریکا دارد.می توان هدف از ساخت این پروژه را اسطوره ساختن مسلمانان یورو اسلامی / امریکایی دانست که با هنرمندی فراوان در لایه هایی از طنز و به شکل دلسوزاندن برای اسلام ، پنهان گشته است . حتی اگر لازم باشد در مسائل ابتدایی و پیش پا افتاده ای چون کمک نکردن به مردم بلا زده دوست امریکا را مقصر جلوه می دهد ، اما هرگز از هدف اصلی دور نمی شود و در انتها مهم ترین فردی که می تواند به اسلام کمک کند ، رییس جمهور امریکا جلوه داده می شود ، زیرا طبق شعارهای قبلی ، دولت اوباما (رییس جمهور سیاه پوست امریکا با رنگی سیاه که نشان از قشر درد کشیده است و ربطی هم با مسلمانان دارد) دولت تغییر است و این تغییر با دست دادن و به آغوش کشیدن و احساس همدردی با یک مسلمان وفادار به منافع امریکا ، انجام می گیرد .

———————-

منابع:

- قرآن کریمِ

* آیه ۸۲ سوره مائده

* آیه ۴۶ سوره نساء

* آیه ۸۵ سوره بقره

* آیه ۴۹ سوره مائده

* آیه ۱۹ سوره آل عمران

* آیه ۳۲ سوره مائده

- صحیفه نور ج۲۱ص۱۴۵/

- صحیفه نور / جلد ۱۷/ صفحه ۵۳۴

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 21:19 توسط مجهول| |

 

 

100 فیلم برتر تاریخ در 10 ژانر سینما معرفی شد

"پدرخوانده" فرانسیس فورد کوپولا در رده نخست فهرست بهترین فیلم ژانر گانگستری قرار گرفت.
مهر: سفیدبرفی و هفت کوتوله، جادوگر شهر زمرد، پدرخوانده، یک ادیسه فضایی، جویندگان، گاو خشمگین و سرگیجه از جمله فیلم‌های برتر 10 ژانر سینما به انتخاب موسسه فیلم آمریکا هستند.

اسوشیتدپرس اعلام کرد موسسه فیلم آمریکا AFI که یکی از گروه‌های پیشتاز صنعت سینمای این کشور در زمینه حفظ و ترمیم فیلم‌هاست، روز سه شنبه اسامی 10 فیلم برتر 10 ژانر شامل انیمیشن، فانتزی، گانگستری، افسانه‌ای علمی، وسترن، ورزشی، معمایی، کمدی رومانتیک، درام دادگاهی و حماسی را اعلام کرد.

"پدرخوانده" فرانسیس فورد کوپولا در رده نخست فهرست بهترین فیلم ژانر گانگستری قرار گرفت

این فهرست حاصل نظرسنجی از بازیگران، فیلمسازان، منتقدان و دیگر دست‌اندرکاران صنعت است و اسامی برندگان در برنامه‌ای با عنوان AFI's 10 Top 10 از شبکه CBS اعلام شد. شرکت‌کنندگان در این نظرسنجی فیلم‌های مورد نظر خود را از میان فهرستی شامل 50 نامزد در هر ژانر انتخاب کردند. فهرست 10 فیلم برتر 10 ژانر به انتخاب موسسه فیلم آمریکا به شرح زیر است.

* انیمیشن


1- "سفید برفی و هفت کوتوله"، 1937


2- پینوکیو"، 1940


3- "بامبی"، 1942


4- "شیرشاه"، 1994


5- "فانتازیا"، 1940



6- "داستان اسباب‌بازی"، 1995


7- "دیو و دلبر"، 1991


8- "شرک"، 2001


9- "سیندرلا"، 1950


10- "در جستجوی نیمو"، 2003

* فانتزی


1- "جادوگر شهر زمزد"، 1939


2- "ارباب حلقه‌ها: یاران حلقه"، 2001


3- "زندگی شگفت‌انگیزی است"، 1946


4- کینگ کنگ"، 1933


5- "معجزه در خیابان سی و چهارم"، 1947



6- "میدان رویاها"، 1989


7- "هاروی"، 1950


8- افسانه روز دوم ماه فوریه"، 1993


9- "دزد بغداد"، 1924


10- "بزرگ"، 1988

* گانگستری


1- "پدرخوانده"، 1972


2- "رفقای خوب"، 1990


3- "پدرخوانده قسمت 2، 1974


4- "التهاب شدید"، 1949


5- "بانی و کلاید"، 1967



6- "صورت زخمی: شرم یک ملت"، 1932


7- "داستان عامه‌پسند، 1994


8- "دشمن مردم"، 1931


9- "سزار کوچک"، 1930


10- "صورت زخمی"، 1983

* افسانه‌ای علمی


1- "2001: یک اودیسه فضایی"، 1968


2- "جنگ‌های ستاره‌ای: اپیزود چهار- یک امید تازه، 1977


3- "ئی. تی. موجود ماورای زمینی"، 1982


4- "پرتقال کوکی"، 1971


5- "روزی که زمین از حرکت ایستاد"، 1951



6- "بلید رانر"، 1982


7- "بیگانه"، 1979


8- "نابودگر 2: روز داوری"، 1991


9- "حمله ربایندگان جسم"، 1956


10- "بازگشت به آینده"، 1985

* وسترن


1- "جویندگان"، 1956


2- "ماجرای نیمروز"، 1952


3- "شین"، 1953


4- "نابخشوده"، 1992


5- "روز سرخ"، 1948



6- "این گروه خشن"، 1969


7- "بوچ کسیدی و ساندنس کید"، 1969


8- "مک‌کیب و خانم میلر"، 1971


9- "دلیجان"، 1939


10- "کت بالو"، 1965

* ورزشی


1- "گاو خشمگین"، 1980


2- "راکی"، 1976


3- "غرور یانکی‌ها"، 1942


4- Hoosiers،1986


5- "بول درهام"، 1988



6- "بیلیاردباز"، 1961


7- Caddyshack، 1980


8- "رهایی از بند"، 1979


9- "ولوت در مسابقه گراند نشنال"، 1944


10- "جری مگوایر"، 1996

* معمایی


1- "سرگیجه"، 1958


2- "محله چینی‌ها"، 1974


3- "پنجره عقبی"، 1954


4- "لورا"، 1944


5- "مرد سوم"، 1949



6- "شاهین مالت"، 1941


7- "شمال از شمال غربی"، 1959


8- "مخمل آبی"، 1986


9- "ام را برای قتل بگیر"، 1954


10- "مظنونین همیشگی"، 1995

"سرگیجه" آلفرد هیچکاک به عنوان بهترین فیلم معمایی انتخاب شد

* کمدی رومانتیک


1- "روشنایی‌های شهر"، 1931


2- "آنی هال"، 1977


3- "یک شب اتفاق افتاد"، 1934


4- "تعطیلات رمی"، 1953


5- "داستان فیلادلفیا"، 1940



6- "وقتی هری سلی را ملاقات کرد"، 1989


7- "دنده آدم"، 1949


8- "ماه‌زده"، 1987


9- "هارولد و مود"، 1971


10- "بی‌خوابی در سیاتل"، 1993

* درام دادگاهی


1- "کشتن یک مرغ مقلد"، 1962


2- "دوازده مرد خشمگین"، 1957


3- "کریمر علیه کریمر"، 1979


4- "حکم دادگاه"، 1982


5- "چند مرد خوب"، 1992



6- "شاهد برای تعقیب کیفری"، 1957


7- "تشریح یک قتل"، 1959


8- "در کمال خونسردی"، 1967


9- "فریاد در تاریکی"، 1988


10- ""محاکمه در نورمبرگ"، 1961

* حماسی


1- "لورنس عربستان"، 1962


2- "بن هور"، 1959


3- "فهرست شیندلر"، 1993


4- "بر‌بادرفته"، 1939


5- "اسپارتاکوس"، 1960



6- "تایتانیک"، 1997


7- "در جبهه غرب خبری نیست"، 1930


8- "نجات سرباز رایان"، 1998


9- "سرخ‌ها"، 1981


10- "ده فرمان"، 1956

javahermarket

نوشته شده در دو شنبه 30 خرداد 1390برچسب:,ساعت 16:18 توسط مجهول| |

تولید چهارمین بخش این مجموعه با عنوان «موج‌های بیگانه» با حضور بازیگرانی چون جانی دپ در نقش كاپیتان «جك اسپرو» و «جئوفری راش » آغاز شده است...


به گزارش ایسنا،‌«پنه لوپه كروز» بازیگر سرشناس اسپانیایی در پروژه سینمایی «دزدان دریایی كارائیب 4» مقابل دوربین رفت.
تولید چهارمین بخش این مجموعه با عنوان «موج‌های بیگانه» با حضور بازیگرانی چون جانی دپ در نقش كاپیتان «جك اسپرو» و «جئوفری راش » آغاز شده است.
«دزدان دریایی كرائیب ‌4» برای اكران در ‌20 می (اواخر اردیبهشت) سال ‌2011 میلادی در قالب سه بعدی آماده می‌شود.
«سام كلافلین»، ایفاگر نقش‌ «فیلیپ»، یكی از كاراكترهای كلیدی پروژه سینمایی «دزدان دریایی كارائیب ‌4» خواهد بود.
چهارمین بخش از این سری فیلم‌های پرفروش با عنوان فرعی «موج‌های بیگانه» به تهیه‌كنندگی «جری براك هایمر» در شركت فیلمسازی والت دیزنی و براك هایمر فیلمز تهیه و تولید می‌شود.
بنابر اعلام رادارآنلاین، «دزدان دریایی كارائیب: موج‌های بیگانه» توسط «راب مارشال» خالق آثاری چون «نه» كارگردانی می‌شود.
بنابراین گزارش، این پروژه برای اكران در اواخر اردیبهشت سال ‌2011 میلادی آماده می‌شود.
جری براك هایمر سال گذشته تهیه‌كنندگی پروژه سینمایی «جی- فورس» را در قالب سه‌بعدی تجربه كرده است.
جزایر «اوهایو» و «كایو ای» واقع در منطقه «هاوایی»، از تابستان آینده میزبان بازیگران منتخب و عوامل تولید جدیدترین قسمت فیلم «دزدان دریایی كارائیب؛ موج‌های بیگانه» خواهند بود.
«لیندا لینگل» یكی از مسوولان ایالتی هاوایی و «باب لژر» از مسوولان كمپانی سونی در این باره گفت: مناظر بدیع دریایی و چشم‌اندازهای بكر و طبیعی منطقه باعث انتخاب هاوایی برای لوكیشن «دزدان دریایی ‌4» بوده است.
سه قسمت اول «دزدان دریایی كارائیب» كه كارگردانی آنها را «فربینسكی» برعهده داشت، مجموعا فروش 2 میلیارد و 67 دلاری داشتند و مورد استقبال چشمگیر اهالی سینما قرار گرفتند.
پنه‌لوپه كروز بازیگر اسپانیایی و برنده جایزه اسکاردراین پروژه با بازیگرانی چون «آسترید برگز - فریزبی» و «استفن گراهام» همبازی می شود.
پنه‌لوپه كروز سانچز،متولد 28 آوریل 1974 میلادی است.
پدر پنه لوپه، ادواردو کروز، گاراژ دار و مادرش، انکارنا سانچز آرایشگر بود. پنه لوپه خواهر مونیکا کروز رقصنده و ستاره سینما و ادواردو کروز، خواننده اسپانیایی زبان است.
پنه لوپه در بیست سالگی دوره هنرهای موزون را به پایان رساند. سپس چهار سال در آموزشگاه کریستینا روتا در نیویورک دوره دید و با رایول کابالرجاز آموخت.
پس از آن مدل مجله های گوناگون شد. کار بازیگری را نخست با مجموعه رز در کانال FR3 تلویزیون فرانسه آغاز کرد و نخستین کارش در سینما « همه چیز درباره مادرم» به کارگردانی « پدرو آلمودووار» است.
در سال 2001 میلادی در فیلم « آسمان وانیلی» و بدنبال آن در « چشمانت را بگشا» بازی کرد.
در 22 فوریه 2009 برای بازی در آسمان وانیلی برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش نخست شد.
مهمترین فیلم‌های او عبارتند از:همه چیز درباره مادرم (1999)، بازگشت (2006)، سر در ابرها (2004)، ویکی کریستینا بارسلونا (2008)، نه (2009) و «زیبا»( 2010).

javahermarket

نوشته شده در 24 خرداد 1390برچسب:,ساعت 22:18 توسط | |


قالب وبلاگ

download

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

ویندوز جدید و عالی Windows X pro 2011

ابــزار وبــلاگ ها !

دریافت کد این آهنگ